ویکی، دختر ۱۵ سالهای که در بحبوحه مرگ پدربزرگش بر اثر سرطان خون و فراگیری مرگ در تمام اطرافش قرار دارد، در میان گله دلفینهایی که با آنها مشغول تحقیق بوده، آرامش مییابد. این داستان بر اساس رمانی از مادلین انگل نوشته شده است.
داستان عشق ممنوعه مارکوس وینیسیوس، یک رومی ثروتمند، و لیژیا، یک زن مسیحی، در پسزمینه آتشسوزی بزرگ رم توسط نرون روایت میشود. مارکوس که از عشق لیژیا ناامید شده، او را میرباید، اما لیژیا پس از این اتفاق عاشق او میشود. مارکوس که باید برای ملاقات با نرون به دربار برود، از لیژیا جدا میشود و پس از بازگشت، رم را در ویرانی میبیند. او به جستجوی لیژیا در میان خرابهها میرود.
یک قمارباز سالخورده در یک بازی باخت تلاش می کند تا از یک کازینو در مونت کارلو سرقت کند. اما کسی قبلاً حتی قبل از اینکه حرکتی انجام دهد به پلیس خبر داده است...
یک کتابدار با یک زن مرموز رابطه برقرار می کند. وقتی او بدون هیچ اثری ناپدید می شود، تصمیم می گیرد به دنبال او بگردد. در طول تحقیقات خود، متوجه می شود که او تحت پوشش های مختلف زندگی می کند....
یک کارمند تبلیغاتی خجالتی با دختر رویایی خود در قطار El ملاقات می کند، اما به یاد نمی آورد که شماره تلفن او را بگیرد و در نتیجه به جستجوی همه جانبه برای دختر مرموز می پردازد ...
راج و پریا، زوج جوانی که به تازگی به سوئیس نقل مکان کرده بودند، با همسایههای جدیدشان دوست شدند. اما زندگی آرام آنها با متهم شدن راج به قتل یکی از همسایگانشان به هم ریخت و او مجبور شد برای اثبات بیگناهیاش فرار کند.
"سئو این وو" و "تایی هی" دانشجویان یک دانشگاه هستند. آنها خیلی زود پس از اینکه برای اولین بار یکدیگر را ملاقات می کنند ، شروع به قرار ملاقات می کنند...
سول گود، مردی که تا به حال بدون زحمت زیادی زندگی کرده بود، ناگهان با مشکلات مالی روبرو میشود و مجبور میشود به دنبال کار بگردد. در همین حین، با زنی روبرو میشود که هوشمندیاش باعث میشود سول نتواند او را فریب دهد.
سه دوست صمیمی دوران کودکی، و پسری که به تازگی با آنها آشنا شدهاند، به یک سفر جادهای در سراسر کشور میروند و خود و دوستیشان را در جریان پیدا میکنند...