قبل از استقلال هند، بسیاری از شخصیت ها و افراد به مبارزه با ظلم و ستم حکومت آن زمان یعنی بریتانیا می پرداختند.فردی که قبلا در این گونه اقدامات شرکت داشته پس از تحمل 25 سال زندان، هنگامی که در راه بازگشت به خانه بود، متوجه می شود در یک معبد، قتل عامی رخ داده که همسرش نیز در بین قربانیان قرار دارد. حال او به دنبال انتقام است و در این راه باید با قاچاقچی مواد مخدر با نام مستعار لوگا قرار بگیرد. در ادامه اما در می یابد که احتمال زنده ماندن همسرش وجود دارد و شاید او هنوز زنده بوده ولی گروگان گرفته شده است و ..
بعد از اینکه که پدری به همراه دو پسره جوانش برای ماجراجویی به کوهستانی سفر میکنند ، طولی نمیکشد که شرابط برای آن ها سخت میشود و برای زنده ماندن تلاش میکنند..
یاکوزا و دختر مدرسه ای ، هوشی ایزومی در نظر دارد که به یک دانشجوی منظم تبدیل شود و یک بار دیگر دوره های انتقام خونین بر کسانی که باعث قتل رئیس سابق یاکوزا شده اند را بگذراند. زمانی که یک همکلاسی از شرایط مربوط به مواد مخدر می میرد. ایزومی مجبور میشوذکه دوباره مسلسل ترسیم کند و آموزش آن را در یک کادر از بازرگانان ناخوشایند، سیاستمداران و یاکوزا به انجام برساند.
داستان حول پلیسی بنام سردار جبار سینگ می باشد که به روستایی فرستاده شده که توسط اربابی ظالم اداره می شود. او قصد دارد روستا را از این آدم شرور و افرادش پاکسازی کند و...
پس از اینکه سازمان FBI تهدیدی را دریافت میکند که تمام شهر را به خطر می اندازد، یک بازجو و یک متخصص I.T شروع به یک سری بازی های ذهنی با مغز متفکر گروه خلافکار میکنند و...
یک استاد فیزیک بعد از این که از دست یک فرقه یهودی فرار می کند تصمیم می گیرد به خانه اش برگردد ولی این فرقه یهودی تصمیم دارد تا او را بازگرداند و محبور به کارهای خلافی بکند و …
داستان در مورد مردی به نام "سودیپ" که در دو نقش بازی میکند ، یک نقش که مربوط به "ساتیا " که یک فرد بی گناه ، و نقش دیگری "شیوا" که برادر وی و همچینن یک دزد و کلاهبردار است ، "شیوا" روزی از یک مرد پولدار دزدی میکند که بعدها توسط پلیسی به نام "کیشور" دستگیر میشوند اما ..
چارلز (سیمون جی برگر ) و عمویش رالف دو سارق حرفهای ماشین هستند در آخرین سرقت آنان ، رالف کشته میشود و چارلز برای انتقام،گروه حرفهای خلافکاری را تشکیل میدهد…
"تایبی بالوگ" پیرمرده خلافکار 70 ساله که 10 سال زندانی شده بود ، پس از اینکه از زندان خارج میشود حتی به مقدار کمی هم تغییر نکرده بود! و تصمیم گرفت دوباره تشکیل گروه بدهد...
داستان فیلم در مورد یه گروه ۵ نفره هست که یک بچه ای را میدزدند و مثل پسره خودشون بزرگش میکنن و آموزشش میدن که مثل خودشون بشه و آدم بکشه . یه روز پسره یه چیزی در مورد بچگی هاش میفهمه و سعی میکنه بفهمه کی بوده و …
افسر پلیس "سرگی سوبولوف" در حال رانندگی به سمت بیمارستانی بود که همسرش در حال به دنیا آوردن فرزندانشان بود. او که بسیار خوشحال بود، با سرعت زیاد رانندگی کرده و پسری را که در عرض خیابان عبور می کرد را ندیده و با او تصادف می کند...