با اعلام بیارزش شدن پول در هند، سه شخصیت غیرمنتظره با هم روبهرو میشوند. سفری با ماشین آغاز میشود و افراد دیگری نیز به داستان اضافه میشوند که منجر به یک بازی موش و گربه با پایانی شگفتانگیز میگردد.
سیندرلای ناامید، پری مهربان خود را از یک کتاب باستانی جلد شده از گوشت احضار میکند و به دنبال انتقام از نامادری شیطانی و خواهرخواندههایش است که هر روز او را مورد آزار و اذیت قرار میدهند.
کارگرانی که برای نقشهبرداری به یک ویلای بزرگ قدیمی رفتهاند تا آن را برای تبدیل شدن به موزه آماده کنند، در آنجا گرفتار میشوند و قربانی یک نفرین مرموز میگردند که جان آنها را یکی پس از دیگری میگیرد.
سئول-هوا، دختری که در یک بار کار میکند، به دلیل چهرهی سردش به شاهزاده یخی معروف است. ورود دو مرد به زندگی او، جونگ-هو و دو-جین که عاشقش میشوند، ماجراهایی را رقم میزند...
مرد جوانی در مسیر رفتن به یک کمپ ترک اعتیاد دور از شهر، وارد یک شهر مرموز میشود و در آنجا هم از سوی اهالی شهر و هم از سوی مشکلات روحی و درونیاش احساس خطر میکند.
این فیلم به چالشهای جهانی خواهد پرداخت و الهام گرفته از فیلم کوتاه مشهور کریس مارکر، "اسکله" (۱۹۶۲)، است. این فیلم درباره یک مسافر زمان است که برای تغییر مسیر تاریخ و نجات آینده بشریت، جان خود را به خطر میاندازد.
پلیس مخفی هنگ کنگی به نام لوک، در تلاش برای برملا کردن قاچاق مواد مخدر باندها، با توطئههای پیچیدهای درگیر میشود که هم تبهکاران و هم نیروهای پلیس در آن نقش دارند.
داستان دربارهی جراحی به نام آبهیمانیو سود است که در حرفهاش موفق اما در زندگی شخصی و روابط خانوادگی با مشکلاتی روبرو است. او در حال گذراندن روزی بسیار سخت است.
وقتی یک گروه از کسانی که پخش زنده انجام میدهند، وارد یک چالش خانهی جنزده میشوند، خیلی زود میفهمند که ترسها ممکن است واقعیتر از آن چیزی باشند که فکرش را میکردند. با هر پیچ و خمی، آنها باید در میان وحشت راه خود را پیدا کنند و برای زنده ماندن در آن شب بجنگند.
جک، که با آزمایش دیانای از اتهام قتل کودک تبرئه شده، پس از قتل دختری دیگر، در حالی که مورد سرزنش شهر است، برای اثبات بیگناهی و کشف قاتلان واقعی در هانتسویل تلاش میکند.
خانوادهای چند نژادی که به روستایی دورافتاده نقل مکان کرده و خانهای ندیده خریدهاند، با خصومت اهالی و یک افسانهی محلی ترسناک روبرو میشوند و مجبورند با تاریخ شوم خانهشان مقابله کنند.
در دهه 1950 میلادی، پل کول، بازیگر اهل نیویورک، مورد ضرب و شتم قرار گرفته و در اوهایو رها میشود، گویی که مرده است. او حافظه خود را از دست میدهد و خود را در یک شهر کوچک و مرموز، سرگردان مییابد. او برای بازگشت به خانه و بازیابی آنچه از دست داده، تلاش میکند.
داستان فردی سابقاً خلافکار را دنبال میکند که برای محافظت از زنی جوان به نام خوشی استخدام میشود. فاتح برای حفظ امنیت خوشی باید از تمام تواناییهای خود استفاده کند و در عین حال تلاش کند تا حقیقت تهدیدهایی که علیه او صورت گرفته است را کشف کند.