یک زوج، سلیم و تاسیا، در حال آماده شدن برای عروسیشان هستند. با این حال، برنامههای شاد آنها زمانی به هم میریزد که خاله سلیم، تنها نسبت خونی او، میمیرد.
سه مرد جوان با ویژگیهای شخصیتی کاملاً متمایز، پس از ترک زندگی شهری بزرگ، به زادگاه خود، یعنی روستای کهن «یوننان» که قدمتی هزارساله دارد، بازمیگردند. در آنجا، هر یک از آنها مسیر ماجراجویانه و رؤیایی منحصر به فرد خود را در پیش میگیرد.
زمانی که یکی از سه برادر قسمخورده در یک تلاش بیرحمانه برای به دست آوردن قدرت به دیگران خیانت میکند، پیوندی که زمانی میان آنها وجود داشت از هم میپاشد. سالها بعد، کوچکترین برادر، «یه لیانگ»، از آستانه مرگ برمیخیزد تا از دختر برادر از دسترفتهاش محافظت کند و سوگند خونی خود را به جا آورد؛ او همه چیز را به خطر میاندازد تا خائن را به دست عدالت بسپارد.
شهری دورافتاده در برابر تهدید ۴۴ راهزن مسلح قرار گرفته است که از ساکنان آن پول و گروگان میخواهند. به دلیل کمبود نیروی پلیس، شیا ران مجبور میشود با بی شان، سردسته راهزنان، درگیر شود. همزمان، در اوج طوفان شن، درگیریها و تنشها میان اعضای این گروه مسلح شدت مییابد.
هو بای، وانگ کایشوان، و شرلی یانگ که تحت تأثیر یک نفرین قرار گرفتهاند، برای یافتن «مهره هاوچن» و باطل کردن نفرین، به آرامگاه پادشاه شیان سفر میکنند. در این سفر، آنها با تلهها، توهمات، حشرات و یک سمندر بزرگ مقابله میکنند.
هه لیوی، برنامهنویس جوان و توانمندی بود که به دلیل ایجاد اختلال در برنامه تأمین مالی شرکت، از سوی کارفرمای خود به بیمارستان توانبخشی «چینگچونلی» فرستاده شد. در این مکان، او با گروهی از دوستان ویژه آشنا گردید؛ این آشنایی باعث شد تا ریتم نامنظم زندگیاش دگرگون شده و به گونهای متفاوت، دوباره شروع به حرکت کند.
دونگنان، کارمند ۵۸ ساله یک رستوران، به دلیل کمکاری و غرور، پس از سالها کار، به سمت نگهبانی تنزل رتبه یافته است. او در خانه نیز با همسرش درگیر است و مورد بیتوجهی خانوادهاش قرار دارد.
داستان سه دوست را دنبال میکند که کشف میکنند با عطسهای ساده میتوانند ۲۰ سال به عقب یا جلو در زمان سفر کنند. اما آیندهای که به آن میرسند به خوبی چیزی نیست که انتظار داشتند و مجبور میشوند مسئولیت نجات جهان را بر عهده بگیرند.
کاترینا و دوستانش با شاهزاده جوانی روبرو میشوند که فقط کاترینا میداند او قهرمانی از یک بازی ویدیویی با آیندهای شوم است. آیا او میتواند او را نجات دهد؟
«دختر سیاه»، زندانی لال و ناشنوا است. نگهبان زندان، دنگ هونگ، «روباه سفید» (زندانی آشنا به زبان اشاره) را برای کمک به اصلاح او به کار میگیرد. پس از آزادی، «دختر سیاه» و «روباه سفید» با هم پول درآورده و بیرون از زندان با دنگ ملاقات میکنند.
ناپدید شدن مرموز دامپزشکی به نام یو نا، که شبانه رخ داده، با قتلهای زنجیرهای مرتبط است که ۲۰ سال پیش توسط فردی موسوم به "شبح پلید" انجام شده بود. سرنخها نشان میدهند که این قاتل بیرحم بار دیگر فعال شده است.
دختر سختکوشی به نام مَن برای برآورده کردن آرزوی مادرش و خرید خانهای رو به دریا، در مشاغل باربری کارهای سخت انجام میدهد. ورود ناگهانی یک توله سگ ولگرد به زندگیاش، مسیر او را تغییر میدهد.
یک استاد باتجربه موی تای، پس از آنکه همسر و دخترش به طرز وحشیانهای توسط نیروهای مرموزی به قتل میرسند، برای انتقامجویی بیرحمانهای دست به کار میشود. تونی جا در یک سکانس طولانی مبارزه، نمایش خیرهکنندهای از مهارتهای موی تای خود ارائه میدهد.
باتیانهو نه کودک روستایی را فریب داده و به گدایی وادار میکند. لو وادان که از گدایی امتناع میکند، کشته میشود. رواندرمانگری به نام لینگ لان که عزیزانش را از دست داده، از کودکان نجاتیافته حمایت کرده و یک مرکز رواندرمانی تأسیس میکند. در نهایت، او موفق میشود ربایندهاش، باتیانهو، را به تسلیم شدن متقاعد کند.
شیائو آی، دختری پری دریایی که در دوران سرکشی خود به سر میبرد، از خانه میگریزد و در یک سفر خیالی، دلنشین و ماجراجویانه، به طور اتفاقی وارد دنیای انسانها میشود.
در سال ۲۰۰۲ میلادی در شهر دنینگ، سه قتل زنجیرهای با روشی مشابه رخ داد که قربانیان آن یک قمارباز و دو برادر بودند. شواهد، برادرخوانده دو تن از مقتولین را به عنوان مظنون نشان میداد، درست زمانی که پلیس در حال جمعبندی پرونده بود...
هان-یونگ که زبان چینی را در دوران اقامتش در چین آموخته بود، موفق به اخذ پروانه راهنمای گردشگری و مترجمی میشود و فعالیت خود را به عنوان راهنما در کره آغاز میکند. او در شغلش به موفقیتهای چشمگیری دست مییابد، اما ناگزیر با مشکلاتی مواجه میگردد.