کریس چانی، زندانی سابق که به تازگی آزاد شده، دست به اقدامی بسیار خطرناک میزند: او الیسا، دختر ویسنته، گانگستر بانفوذ را میرباید. این اقدام، کریس و الیسا را در مسیری پرخطر قرار میدهد، چرا که "اِل کوروو"، قاتلی روانپریش که در پی انتقام از خانواده ویسنته است، آنها را تعقیب میکند.
لیارا به ایتالیا سفر میکند و بدون برنامهریزی قبلی، ویلایی را که محل آشنایی والدینش بوده است، خریداری میکند. او خیلی زود درمییابد که از عهده مدیریت و بازسازی این ملک برنمیآید. بنابراین، مجبور میشود از یک وکیل که اکنون به حرفه تعمیرکاری مشغول است، برای کمک در نوسازی ویلا یاری بخواهد.
داستان آنی ده ساله و رانت، سگ ولگردش را دنبال میکند که در تلاش هستند تا با برنده شدن در مسابقات چابکی سگها در نمایشگاه کرمپتس لندن، مزرعه خانوادهشان را از خشکسالی و بدبختی نجات دهند.
الیو، شیفته فضا و دارای تخیل قوی، درگیر ماجراجویی کیهانی میشود. او باید با موجودات فضایی ارتباط برقرار کرده، بحرانی کهکشانی را حل کند و هویت واقعی خود را بیابد.
افسر پلیس رن آکورد در سواحل اورگان مشغول بررسی حمله یک گرگ است. در جریان این پرونده، پسرش که با او قطع رابطه کرده، ناپدید میشود و وضعیت را دشوارتر میکند.
قدرتهای پنهان السا، آرندل را به زمستانی ابدی میکشاند. آنا برای یافتن خواهرش و نجات پادشاهی راهی میشود و هر دو میفهمند که تنها عشق واقعی میتواند قلبی یخزده را گرم کند.
سازندگان سینما تصمیم گرفتهاند تا انیمیشن کلاسیک دیزنی، "سفیدبرفی و هفت کوتوله" که در سال ۱۹۳۷ ساخته شده است را با استفاده از بازیگران واقعی به یک فیلم سینمایی تبدیل کنند.داستان فیلم درباره شاهزاده خانمی است که برای نجات پادشاهیاش از دست ملکه بدجنس، با هفت کوتوله همراه میشود.
داستان دارسی و آسترید روایتگر عشقی یکطرفه است؛ دارسی عمیقاً به آسترید علاقهمند است، اما این حس از سوی آسترید متقابل نیست. مسیر این داستان عاشقانه، برخلاف انتظارات هر دوی آنها، به سمتی کاملاً متفاوت پیش خواهد رفت.
آقای هگزنمایستر از زندان فرار کرده و بار دیگر ویکسنبرگ را تهدید میکند. برای یافتن گوی باستانی که قادر به نابودی کل شهر است، مسابقهای علیه زمان آغاز شده است تا قبل از اینکه به دست افراد اشتباه بیفتد، آن را پیدا کنند.
کلارا، زنی رومانیایی، برای کار در آلمان فرزندش را در وطن تنها میگذارد و در آنجا مادر دو فرزند میشود؛ یکی در کنارش و دیگری در دوردستها که از او غافل شده است.
نیکولای شیرمر، اسکیباز و فیلمساز، متوجه میشود که یکی از دوستان دوران کودکیاش بدون اینکه به کسی بگوید، در حال تمرین برای صعود و اسکی از ۲۷ کوه در یک سفر است. در همین حین، این سؤال در ذهن او باقی میماند: چرا سالها پیش شریک کوهنوردی و بهترین دوستش را از دست داد؟
جیک بورمن و دوستان کمدینش در تور خود، پس از اینکه دستمزد اولین اجرایشان را نمیگیرند، محل را سرقت میکنند. این سرقت باعث یک ماجراجویی بامزه و هیجانانگیز در دنیای زیرین کمدی میشود.