کبیر لوترا (ریتیک روشن) یک فرمانده ارتشی است که به دلیل نامعلومی شروع به کشتن مقامات ارتش میکند. در این بین خالد رحمانی ( تایگر شروف) که از سربازان تحت آموزش کبیر بوده مامور میشود تا او رو پیدا و به قتل برساند…
در سال 2015، اسامه المحسن و پسرش قربانی سفر یک خبرنگار تلویزیونی در مرز مجارستان در فرار ناامیدانه خود از سوریه در حال جنگ شدند. دوربین ها با رسوایی افکار عمومی این لحظه را شکار کردند...
در بیت الحم، دههها پس از یک فاجعه زیستمحیطی، بنیانگذار در حال مرگ یک باغ زیرزمینی با جانشین جوان خود که در زیر زمین به دنیا آمده و هرگز شهری را که قرار است دوباره کاشته و دوباره سکنی دهد ندیده، وارد گفتگو میشود...
یک جاسوس آلمانی نقشه میکشد که به دروغ اعلام کند که روسیۀ در حال جنگ با آلمان میخواهد به ترکیه یورش ببرد تا به کمکشان برای مبارزه با نازیها بیایند و...
(آر) مخفف "رون" است . او به جرم حمله ، در زندان به سر می برد . او مردی از خود راضی و خوش چهره است که در قسمت خشن به سر می برد . او برای زنده ماندن در آن بخش مجبور است به سرعت قوانین و تعلقات زندانیان را یاد بگیرد."آر" همچنین مخفف "رشید" زندانی مسلمانی است که با او دوست می شود و...
یک بومی اهل موریتانی وقتی برای کار در پاریس انتخاب می شود بسیار خوشحال می شود. با این حال ، او ناامید می شود وقتی نابرابری نژادی را می بیند زیرا سیاه پوستان به کار دستی سقوط می کنند در حالی که به سفیدپوستان ماهرتر برخورد ترجیحی داده می شود...
لیلیان، دانش آموز دبیرستانی از کارولینای جنوبی، سفری ماجراجویانه را از طریق شهرها و جنگل های ساحل شرقی ایالات متحده آغاز می کند. او در سفر علمی به واشنگتن دی سی، اولین نگاه خود به دنیای وسیع تر را تجربه می کند...
داستان فیلم درباره ی پسر بچه ای 12 ساله به نام «زین» است که در دهکده ماهیگیری کفرناحوم در خاورمیانه زندگی میکند، او از پدر و مادرش به دادگاه شکایت میکند. در دادگاه، قاضی میپرسد: چرا از پدر و مادرت شکایت کردی؟ زین پاسخ میدهد: چون من را به دنیا آوردند.
دو خواهر به نام های آیا و فاطیما ، نامه ی از همسر فاطیما ، که یک سرباز در ارتش سوریه است ، دریافت میکنند و تصمیم میگیرند که به همسایه امن خود ، یعنی ترکیه مهاجرت کنند . آنها درمسیر خود ، به یک پلیس فراری به نام بلال برخورد میکنند ...
پدر رودی که یک باستان شناس است عازم سفری به اسرائیل می شود که در آنجا ناپدید شده و رودی می رود تا او را پیدا کند. رئیس پلیس ادعا می کند که پدرش اصلاً وارد کشور نشده...
روکو و همدست زنش آنژل یک کامیون را از یک شرکت حمل و نقل در بیابان صحرا میربایند. رئیس شرکت حمل و نقل، کاستیلیانو، دوست روکو، هروه، و یک آلمانی تازهکار، هانس، را استخدام میکند تا به دنبال او بروند و کالای ارزشمندش را برگردانند. پس از اینکه آنها با مشکلاتی روبرو میشوند،..
راهبه سلین ون هادویچ دعوت می شود صومعه ای را که در آن درس می خواند ترک کند و به خانه والدینش در پاریس باز گردد. سلین در یک کافه با دوست نوجوان رانده شده اش یاسین چیخ ملاقات می کند و...