فیلم زندگی خانواده ای را در یک روستای دور افتاده به تصویر می کشد. سرپرست خانواده "تاهارا کوزو" به همراه مادرش "ساچیکو"، همسرش "یاسویو"، برادر زاده اش "ایسوکه" و دختر جوانش "میچیرو" زندگی می کند. مشکلات اقتصادی تراژدی بزرگی را در خانواده رقم می زند...
"شینوهارا اریکا" دانش آموز سال اولی، داخل دبیرستان در حالی که داره با دوستانش حرف میزنه ، درباره دوسـت پسرش یه داستان میسازه . در واقعیت، اصن دوسـت پسری نداره دوستای اریکا به داستانش شک میکنن و این اریکاس که به اونا دروغ گفته. بعد اریکا یک پسر جداب داخل خیابان میبینه و ازش عکس میگیره. بعد این عکس ها را به عنوان عکس های دوسـت پسرش به دوستاش نشون میده..
هنگامی که یک دختر و پسر در مدسه ابتدایی به هم علاقه پیدا می کنند در همان سال آن ها از یک دیگر جدا شدند و دختر بچه به یک شهر دیگر رفت، و حالا با گذشت ۴ سال پسر جوان معتقد است دوباره عشق خود را خواهد دید و …
آملی به توکیو نقل مکان میکند. او در همین حال که بعنوان یک مُدرس فرانسوی فعالیت میکند، خودش را در فرهنگ ژاپنی غرق کرده است. زمانی که او با یک دانشجوی ژاپنی به نام رینری که دوستدار فرهنگ فرانسویست، ملاقات میکند، ناخودآگاه شیفتهی او می شود…
"کانسوکه یاماموتو" سامورائی است که رویای یک کشور متحد و آرام را در سر دارد. او به خدمت "تاکدا"، لرد منطقه کای در می آید. او لرد را قانع می کند تا لرد منطقه همسایه را به قتل رسانده و همسر او را بدست آورد. او سپس "شاهزاده یو" را قانع می کند تا این توافق را پذیرفته و پسری برای "تاکدا" به دنیا بیاورد و...
ژاپنىها قصد دارند کانال حیاتى پاناما را منهدم کنند و مأمور مخفى ، « ریچارد لوماس لیلند » ( بوگارت ) در یک کشتى ژاپنى کارى مىگیرد تا با نزدیک شدن به « دکتر لورنز » ( گرین استریت ) و « آلبرتا مارلو » ( آستور ) نقشههاى دشمن را کشف کند.
كيوتو ، سال 1882. « سانشيرو سوگاتا » ى جوان ( فوجيتا ) براى يادگيرى فنون رزمى مريد شخصى به نام « شرگورو يانو » ( اوكوچى ) میشود كه شكلى جديد از جوجيستو به نام جودو را بدعت گذاشته است.
یاکوزا و دختر مدرسه ای ، هوشی ایزومی در نظر دارد که به یک دانشجوی منظم تبدیل شود و یک بار دیگر دوره های انتقام خونین بر کسانی که باعث قتل رئیس سابق یاکوزا شده اند را بگذراند. زمانی که یک همکلاسی از شرایط مربوط به مواد مخدر می میرد. ایزومی مجبور میشوذکه دوباره مسلسل ترسیم کند و آموزش آن را در یک کادر از بازرگانان ناخوشایند، سیاستمداران و یاکوزا به انجام برساند.
ماری (Akiko Kikuchi) در توکیو بزرگ شده است و از زندگی در آن خسته شده است برای همین تصمیم به نقل مکان به شهر بچگی خود در استان شیزوئوکا میگیرد . او یک دکه کوچک فروش شربت با یخ باز میکند که از این کار خیلی لذت میبرد .