آنتونیو (Maurício do Valle) یک قاتل بزرگ رهبران پوپولیست و انقلابی در برزیل است که کهولت سن و کمبود کار او را به یک زندگی بیکار و خودباوری تبدیل کرده است. با این حال، هنگامی که او قرارداد جدیدی می بندد، آنتونیو ناگهان انرژی می گیرد، اما ...
یک کاپیتان آلمانی و یک کاپیتان آمریکایی در طول جنگ جهانی دوم به یکدیگر کمک می کنند تا در صحرای آفریقای شمالی زنده بمانند. آنها یک سال بعد در جریان عملیات جنگی در فرانسه دوباره با هم ملاقات می کنند...
در یکصدمین سالگرد تاسیس یک شرکت ساعت سازی، چارلز، نوه ی بنیانگذار کارخانه به سیم آخر زده و و بعد از مصاحبه ای با یک خبرنگار و تعریف و تمجید از پدر و پدربزرگش، خانواده و ثروت همراه آن را ترک می کند، به خانه یک زوج جوان نقل مکان می کند، و در آن جا به آشپزی، استراحت ، خواندن کتاب و شرکت در گفتگوهای فلسفی با زوج جوان مشغول می شود. از طرف دیگر، خانواده به دنبال یافتن چارلز میباشند...
تمامی کارهای عاشقانه سید و برنی توسط دوست دختر هایشان، جون و آنته مورد تمسخر قرار میگیرد. پسرها تفریح در یک کمپ را پیشنهاد میکنند که پنهانی قصد دارند آن ها را به یک کمپ لختی ببرند. آنها سر از یک جای اشتباه در میآورند...
مردی متاهل برای امضای برگه های ترفیع وارد آپارتمان رئیسش می شود و در عوض یک مهمانی 200 نفری پیدا می کند. او با یک زن تمام شب را با او می گذراند، عاشق او می شود و می فهمد که او همسر رئیسش است...
"ویل پنی" گاوچرانی سالخورده ، کاری در یک مزرعه را به دست آورده و مجبور می شود از خانه خود مدتی دور شود. بعد از مدتی او متوجه می شود کلبه کوهستانی اش ، توسط یک زن و پسر او اشغال شده است.او می پذیرد آنها تا بهار در کلبه بمانند و...
یک فروشنده بزور و با تهدید کازینو به همراه نامزدش و گروهی از مجرمان در حال توطئه برای ربودن و سرقت از یک ماشین زرهی حامل 7 میلیون دلار پول نقد در حالی که در مسیر بین لاس وگاس و لس آنجلس است...
Translation is too long to be saved
در یک روز، سه نفر با هم به یک سفر با ماشین از مادرید به آلمریا میروند. فرناندو (سبریان) یک صنعتگر موفق است، اما از اینکه زندگی شخصیاش نشاندهنده حرفه درخشان او نیست، نگران است. او در مورد ازدواج متزلزل خود با ترزا (چاپلین)، که به اعتقاد او با بهترین دوستش، آنتونیو (گالیاردو) رابطه نامشروع دارد، ناامن است...
حسابداری فقیر ، راننده خودروی سهامی استیو گریسون را با صورتحساب هنگفتی برای مالیاتهای معوقه میآورد که توانایی او را برای ادامه مسابقات رقابتی مختل میکند...
در یکی از بنادر کوچک دانوب، دو زن به طور مخفیانه سوار بر کشتی اتریشی میشوند: هاریکلئا که پس از مرگ شوهر و پسرش، میخواهد با ثروت هنگفتی که از ثروتمندان غارت کرده به استانبول برسد و تاج و تخت را بازپس گیرد.
دو معمار با یکدیگر ازدواج می کنند. زن کار خود را رها می کند و تمام وقت خود را صرف مراقبت از فرزندان خود می کند. مرد با احساس غفلت، با زن دیگری به او خیانت می کند...
آرزوی گیشا جوان کوشیزو برای پیوستن دوباره به مردی، یوکیچی، که ده سال پیش به او کمک کرد، محقق می شود. هنگامی که او از مشکلاتی که کسب و کار یوکیچی با آن روبهرو است مطلع میشود، آماده است تا به کمک او بیاید و بدین ترتیب بدهیای را که مدتها مانده را بازپرداخت کند...