نمایشنامهٔ صحنهای مشهور هنریک ایبسن که در سال ۱۸۹۱ نوشته شده، اکنون به شیوهای پرشور و باشکوه (حماسی و احساسی) بازتولید شده است.هددا گابلر که میان حسرت گذشته و خفگی حال گرفتار است، در طول یک شب پُرتنش، تمایلات سرکوبشده را آزاد کرده و خود و اطرافیانش را وارد گردابی از دسیسهچینی و خیانت میکند.
قماربازی که سابقهٔ قمار با ریسک بالا دارد و در ماکائو پنهان شده است، زمانی که گذشته و بدهیهایش گریبانگیرش میشوند، با شخصیتی همسرنوشت و آشنا برخورد میکند. این شخص شاید تنها کسی باشد که کلید رهایی و رستگاری او را در دست دارد.
یک واسطهی حرفهای که برای برقراری ارتباط مالی میان شرکتهای فاسد و افرادی که آنها را تهدید به افشا میکنند، پاداشهای کلان دریافت میکند، ناگهان قوانین حرفهای خودش را زیر پا میگذارد. این اتفاق زمانی میافتد که یکی از مشتریانش برای حفظ جان خود از او درخواست کمک و حمایت میکند.
این فیلم به موضوع ظهور و ایجاد وحشت توسط یک جن شیطانی خاص به نام "جن اُم صِبیان" میپردازد و اشاره میکند که رویدادهای ماوراءالطبیعهٔ مربوط به آن، پس از ۲۰ سال اتفاق میافتند.
در بامداد ۸ ژانویه ۲۰۱۵، مردی با چتر سیاه وارد خانهای شد و مرتکب قتل دو نفر گردید. پیگیریهای این پرونده نشان داد که شاید حل نشدن بعضی از قتلها بهتر باشد.
مکس، جادوگر نوجوان، در شب هالووین به شکلی تصادفی با «دلقک شریر» برخورد میکند. او باید با زیرکی، قاتلی ماوراءالطبیعه را فریب دهد و از او پیشی بگیرد؛ قاتلی که جادوی او بسیار واقعی و مرگبار است و هر ترفندش به خونریزی ختم میشود.
این برنامه یا گروه قصد دارد اسرار پنهان و ماورایی املاک و مکانهایی مانند اتاقهای جنزده، مسافرخانههای قدیمی و خانههایی که ارواح در آنها ظاهر میشوند را بررسی کند.
در شب سال نوی میلادی ۱۹۹۹، مینی تصادفاً به بطری تکیلایی دست مییابد که خاصیت سفر در زمان دارد. با نوشیدن هر شات از این تکیلا، او به لحظهٔ آغاز همان شب بازمیگردد. بنابراین، او به اندازه تعداد شاتهای موجود در بطری، فرصت دارد تا مسیر وقایع هزارهٔ خود را دگرگون سازد.
هنگامی که جوانی مبتلا به بیماری روانی گمان میبرد شاهد یک ربایش بوده است و پلیس سخنان او را باور نمیکند، از سر ناچاری به همسایهاش که نگهبان بازنشسته و دلگیری است، روی میآورد تا در یافتن زن مفقود شده یاریاش کند.
فیلم داستان زن جوانی را روایت میکند که در جنگ جهانی دوم به روستایی پناه میبرد. او در آنجا متوجه میشود که ستاد فرماندهی هیتلر در نزدیکی آن روستا قرار دارد.
در دنیایی پس از فاجعهای آخرالزمانی، ویروسی باعث شده تا انسانها به موجودات آدمخوار و خشن تبدیل شوند. در این میان، یک مادر داغدیده که همه چیزش را از دست داده، به یک کلبهی کوهستانی پناه میبرد. در این مکان دورافتاده، او با یک غریبهی زخمی روبهرو میشود که با خود قصهای پر از امید به همراه دارد.
این داستان دربارهٔ مردی اندوهگین است که پس از جان سالم به در بردن از اقدام به خودکشی با قطار، با محو شدن مرزهای واقعیت، دچار پریشانی و آشفتگی عمیق میشود. در حالی که اطرافیانش اعتبار رویدادها را زیر سؤال میبرند، یک راز نهفته او را به سمت وسواسی جنونآمیز و عشقی دیرپا سوق میدهد.
این نمایشنامه مهیج، داستان کارکنان کاخ سفید را در لحظاتی نفسگیر روایت میکند؛ زمانی که یک حمله موشکی به خاک آمریکا قریبالوقوع است. روایت داستان به صورت لحظهبهلحظه پیش میرود و با افزایش تنشها، مخاطب را تا پایان با خود همراه میکند.
نوجوانی پس از اینکه یک موجود فرازمینی هولناک در نزدیکی محل زندگیاش در بیابان سقوط میکند، با او طرح دوستی میریزد. این نوجوان در حالی که از دوست خطرناک تازهاش محافظت میکند، میکوشد با مادر غمگین و دوستپسر پرخاشگر مادرش کنار بیاید.
یک سگ وفادار همراه با صاحبش، تاد، به خانهای روستایی نقل مکان میکند. او در آنجا متوجه نیروهای ماوراءطبیعهای میشود که در سایهها پنهان شدهاند. وقتی موجودات تاریک جان صاحبش را به خطر میاندازند، این سگ شجاع برای محافظت از او وارد نبرد میشود.
در میان تنشهای موجود بین کره شمالی و جنوبی، یک هلیکوپتر آمریکایی در بخش شمالی کره سقوط میکند. اکنون بازماندگان آن باید با یکدیگر همکاری کنند تا از یک متخصص فناوری غیرنظامی محافظت کرده و بدون کمک نیروهای نظامی ایالات متحده، راهی برای خروج پیدا کنند.
پس از ربوده شدن یک هواپیما، نیروهای زمینی با عزمی راسخ برای نجات جان مسافران و خدمه وارد عمل میشوند. در بحبوحهٔ نبردی پر از کشمکش و تقابل فکری، یک عملیات پنهانی به اجرا در میآید.
روساریو شب را در کنار جسد مادربزرگش میگذراند در حالی که منتظر رسیدن آمبولانس است. در طول یک بارش برف شدید، روساریو مورد حمله موجودات فرازمینی قرار میگیرد که بدن مادربزرگش را تسخیر کردهاند.
کاترین پار، همسر ششم پادشاه هنری هشتم، در غیاب پادشاه که در جنگ خارجی به سر میبرد، به عنوان نایب السلطنه انتخاب میشود. پادشاه با بازگشت به کشور، به شدت بیمار و دچار توهم میشود و کاترین برای حفظ جان خود در برابر او به مبارزه میپردازد.