داستان در سال 1964 اتفاق میافتد، یک گروه فیلمبرداری ویلی پپ، قهرمان بازنشسته بوکس وزن پروانهای را دنبال میکند. پپ که در هارتفورد، کنتیکت، بیخانمان و فقیر شده، با زنی نصف سن خودش ازدواج کرده و پسری معتاد به مواد مخدر و بدهیهای رو به افزایش دارد، تصمیم میگیرد به رینگ بازگردد.
روساریو شب را در کنار جسد مادربزرگش میگذراند در حالی که منتظر رسیدن آمبولانس است. در طول یک بارش برف شدید، روساریو مورد حمله موجودات فرازمینی قرار میگیرد که بدن مادربزرگش را تسخیر کردهاند.
میشل پس از تصادف مرگباری که منجر به خودکشی مسافرش میشود، فرار میکند. او و همسرش در حین پنهانکاری، دو میلیون یورو مییابند که زندگی آنها را دستخوش آشوب میکند.
داستان درباره دو رئیس باند تبهکاری در شهر نیویورک است که قبلاً با هم دوست بودند، اما اکنون به دلیل حسادت و خیانت، با یکدیگر دشمن شدهاند و برای تسلط بر شهر، با یکدیگر میجنگند.
سه ماه پس از زنده ماندن از یک حمله تروریستی در یک اغذیه فروشی، میا هنوز آسیب دیده است و قادر به یادآوری وقایع آن شب نیست. او در تلاش برای حرکت رو به جلو، خاطراتش را بررسی می کند و قدم هایش را دوباره دنبال می کند..
در حالی که جهان در آستانه نابودی قرار داشت، دیتریش بونهوفر به یک توطئه مرگبار برای ترور هیتلر پیوست و با به خطر انداختن ایمان و سرنوشت خود، جان میلیونها یهودی را از نسلکشی نجات داد.
یک خانواده در دهه شصت میلادی، برای رسیدگی به ارثیه فامیل فوتشده به ملک او میروند و در آنجا با اسرار شوم، آیینهای قدیمی و اتفاقات عجیب و غریبی روبرو میشوند که در آن خانه پنهان است.
در جنوب فرانسه، مردی به نام لینو که سابقه زندان دارد و به دزدی مشغول است، به عنوان راننده فرار برای خلافکاران کار میکند و خودروهایی را برای اهداف جنایی آنها میسازد.
استفانی، دانشجویی که از یک کابوس خشونت آمیز تکراری رنج می برد، به خانه برمی گردد تا تنها کسی را که ممکن است بتواند این چرخه را بشکند و خانواده اش را از مرگ وحشتناکی که ناگزیر در انتظار همه آنهاست، نجات دهد، پیدا کند.
در این داستان درباره تابآوری، انسانیت و قدرت دگرگونکننده هنر، دیوین جی که به اشتباه در زندان زندانی شده است، با بازی در یک گروه تئاتر به همراه دیگر زندانیان، هدفی برای زندگی پیدا میکند
در غرب تگزاس، پسری که خواهرش توسط یک قاتل بیرحم به نام بیل گلوی ربوده شده، یک شکارچی جایزه بگیر سرسخت به نام رجینالد جونز را استخدام میکند تا رهبری گروهی از افراد طرد شده را برعهده بگیرد و به دنبال دختر گمشدهشان بگردند.
داستان نوح، مردی عاشقپیشه و خانوادهدوست است که به دلیل پذیرفتن یک کار رانندگی، در یک مسابقهی خطرناک شرکت میکند و با خطر از دست دادن همهچیز روبهرو میشود.
بِیلی با برادرش هانتر و پدرشان باگ، که به تنهایی آنها را در یک خانهی اشغالی در شمال کنت بزرگ میکند، زندگی میکند. باگ زمان زیادی برای آنها نمیگذارد. بیلی به دنبال توجه و ماجراجویی در جای دیگری است.
یک دوستدار سینما با دنبال کردن پل ددالوس، در میان خاطرات، داستانها و کشفیات غرق در تصاویر سینمایی میشود و بدین ترتیب، شکوه سالنهای سینما را پاس میدارد.