این فیلم کندرا را دنبال میکند که به یک دانشگاه تخصصی برای بچههای سیاهپوست در کارولینای شمالی میرود. کندرا مصمم است تا تمرکز خود را بر روی تحصیلات حفظ کند، همچنین کارهای مطالعاتی خود را متعادل کند و در همان زمان رابطه حرفهای با همکلاسی خود را حفظ کند...
موتو (بیجو مینون) و کانان (وینیت سرینیواسان) نمایندگان طلا از تریسور، پایتخت طلا در هند هستند. این فیلم سفر آنها به بمبئی برای توزیع طلا و حوادث ناگوار پشت آن را به تصویر می کشد...
مادران جوان مختلف در یک "باشگاه مادران" به یکدیگر کمک می کنند تا چگونه بهترین زندگی را به عنوان مادر و زندگی خود را به عنوان شریکی برای معشوقشان پشت سر بگذارند...
چهار فرد به دنبال یافتن پاسخ هستند اما سوالات اشتباهی می پرسند. این فیلم قصد دارد جادوی زندگی در لحظه را گرامی داشته و تاثیری که انسان ها گاهی اوقات بدون این که حتی خود متوجه آن شوند، بر روی یکدیگر می گذارند را به نمایش بکشد...
لئو و آنجلا روسو زندگی سادهای در کویینز دارند و در محاصره خانواده ایتالیایی-آمریکایی بزرگسال خود هستند. وقتی پسرشان "استیکز" موفقیتی در تیم بسکتبال مدرسهاش پیدا میکند، لئو تلاش میکند تا خانواده را درگیر این اتفاق کند...
پس از اینکه یک یاغی پدرش را میدزدد و مواد غذایی شهرش را میدزدد، یک راهزن نوجوان به نام کوین، شیطان تاسمانی را به خدمت میگیرد تا به او کمک کند تا دزد را پیدا کند...
پس از اینکه یک شوخی آنلاین اشتباه پیش می رود، گروهی از اعضای دبیرستان یوتیوبینگ به کمپ آنالوگ فرستاده میشوند. برنامهای برای «بازسازی» عادتهای مخرب فناوری طراحی شده است. اما وقتی به آنجا رسیدند باید با قوانین سختگیرانه آن مبارزه کنند و...
نوح باید شهر، عشقش و دوستانش را ترک کند و به عمارت شوهر ثروتمند جدید مادرش نقل مکان کند. او با نیک، برادر ناتنی جدیدش آشنا می شود. آنها مخفیانه دیوانه وار عاشق هم می شوند...
جری و تافی زندگی خوبی را در کارگاه بابانوئل می گذرانند، تا روز بدی که در آن تام توسط خانواده کلوز نجات می یابد. با حضور تام در خانه، شادی در قطب شمال رخ می دهد، اما وقتی گرد و غبار فرو می نشیند، این دو ویرانگر اکنون باید با هم کار کنند تا کریسمس را نجات دهند و معنای واقعی دوستی را بیاموزند.
ایچیرو ساتو در مدرسه راهنمایی دچار توهم فانتزی بوده و خودش قهرمانی به اسم کوگا ماریوین میدید که این مسئله اون در مدرسه راهنمایی دچار دردسر می کنه و از طرف همکلاسیاش مسخره میشه و دست میندازنش و این مسئله اون رنج میده . بخاطر همین در زمان حاضر اون تصمیم میگیره در دوران دبیرستان و مدرسه جدیدش مثل یک پسر معمولی و نرمال رفتار کنه. اما متاسفانه معلمش اون با یک دختر با شنل آبی که مورد مشابه مثل خودش داره مواجعه میکنه و از اون میخواد هواش داشته باشه.
"فرانکی" 9 ساله به همراه مادر خود از زمانی که به یاد می آورد در حال جابجا شدن از شهری به شهر دیگر بودند.مادر او برای محافظت از "فرانکی" ناشنوا حقیقت را که از پدر خود در حال فرار هستند را از او مخفی کرده است...