واسه میکی، مردن دیگه یه چیز کاملاً عادیه. آخه اون مثل یه ابزار مصرفی (یا مهره سوخته) میمونه که خودش داوطلب شده تا خطراتی که بشریت رو تهدید میکنه، روی خودش آزمایش کنه. هروقت هم که میمیره، دوباره بازسازی میشه و بیشتر خاطراتش هم سر جاش میمونه. ولی خب، چی میشه اگه میکیِ شمارۀ ۱۷ از میکیِ شمارۀ ۱۸ بیشتر زنده بمونه؟
هنگامی که کاترین وودهاوس، مامور اطلاعاتی، به خیانت به میهن مظنون میگردد، همسرش که خود نیز ماموری نامدار است، در دوراهی دشوار وفاداری به پیمان زناشویی یا میهن خویش قرار میگیرد.
در زمان جنگ و ویرانی، یک هیزمشکن فقیر و همسرش در جنگلی بزرگ زندگی میکنند. روزی، زن نوزاد دختری را پیدا و نجات میدهد، که تغییری غیرقابلبرگشت در زندگی این زوج و کسانی که سر راه این کودک قرار میگیرند، ایجاد میکند.
پیانیستی که به دلیل آسیب دیدگی از نوازندگی بازمانده، در یک دانشگاه موسیقی کرهای با زنی مرموز آشنا میشود. این زن به او انگیزه میدهد تا دوباره موسیقی را دنبال کند و در این راه، رازی درباره تغییر زمان کشف میکند.
در این هجویهٔ دیوانهوار با حال و هوای دههٔ ۱۹۵۰، شوهری که احساس سرکوبشدگی میکند، میکوشد تا همسرِ نانآورِ خود را به طمعِ دریافتِ مبلغِ بیمهٔ عمرش به قتل برساند.
مرد انگلیسی دلزدهای در سال 1976 برای کار در مدرسهای واقع در آرژانتینِ دچار تفرقه راهی این کشور میشود. زندگی او زمانی دستخوش تحول میگردد که یک پنگوئن یتیم را از ساحل نجات میدهد.
یک متخصص رباتیک که اندوه از دست دادن پسر یازده سالهاش را در ساخت عروسکی رباتیک به نام «رابین» با تمام قابلیتهایش به کار میگیرد، با رخ دادن زنجیرهای از اتفاقات هولناک درمییابد که رابین برای تصاحب کامل خالقش از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد کرد.
مگی و جولیان، دو دوست دختر سابق، در یک دیدار اتفاقی، احساسات از دست رفته خود را دوباره کشف میکنند. اما برای حفظ این رابطه جدید، باید با چالشهای زیادی از جمله شایعات و خاطرات گذشته روبرو شوند.
بعد از اینکه "وایلد بیل" در یک بازی پوکر کشته میشود، کلامیتی جین باید از زندان فرار کند و انتقام بگیرد. کلانتر میسون شهر ددوود که قصد دستگیری و زندانی کردن او را دارد، مانع از انجام این کار میشود...
آنا پس از، از دست دادن دوستش، ایزی، به گربهای که با هم نگهداری میکردند، علاقهمند میشود. اما پس از گاز گرفته شدن توسط گربه، تغییرات عجیبی در او رخ میدهد.
در این محیط تاریک و بیرحم، سوکی روزنهای از امید را مییابد: یک باشگاه مبارزه زیرزمینی خشن که به نیرومندترینها نوید آزادی میدهد. سوکی که چیزی برای باختن ندارد و انتقام، نیروی پیشبرنده هر گام اوست، باید نه تنها برای بقای خود، بلکه برای فرصتی برای بازیابی آزادیاش مبارزه کند.
در دهه 1880 میلادی، در ایالت وایومینگ، پسری که پس از درگذشت پدر و مادرش مسئولیت نگهداری از خود و برادر کوچکترش را بر عهده داشت، پس از آنکه به جرم کشتن تصادفی یک دامدار بومی به چوبه دار محکوم شد، به همراه پدربزرگش که مدتها از او دور بوده، میگریزد.