« یوجین فولستاک » ( لوییس ) ، جوان ساده اى است که شبها کابوس مىبیند و در خواب حرفى مىزند . « ریک تاد » ( مارتین ) هم اتاقى او ، که نقاش است ، وراجىهاى « یوجین » را یادداشت مىکند و از این چرندیات براى فروش یک داستان مصور موفق استفاده مىکند .
پس از اینکه تریتون، ذهنپرداز صحنه ساختگی، بهطور مرموزی به قدرتهای فراطبیعی پیششناخت دست مییابد، میترسد و عمل خود را رها میکند تا در گمنامی زندگی کند...
« ویت استرلینگ » ( داگلاس ) ، تبهکار بدنام ، در به در دنبال محبوبه اش ، « کتى مافت » ( گریر ) مى گردد که به طرف او شلیک کرده و با چهل هزار دلار از پولهاى او فرار کرده است . او کارآگاه خصوصى کم حرفى به نام « جف بیلى » ( میچم ) را استخدام مى کند تا « کتى » را پیدا کند...
“سالیوان” کارگردان ساده لوحی است که تصمیم می گیرد فیلمی درباره مشکلات انسان های فقیر بسازد. به همین دلیل او در لباس یک دوره گرد به راه می افتد تا درس های درباره زندگی بگیرد که باعث بیداری او می شود …
جورج گریگ که فرمانده یک سفینه فضایی است به دست نیرو که از سیاره ای دیگر آمده نابود می شود همانروز از وی بچه ای به دنیا می آید که نامش را جیمز می گذارند جیمز وقتی بزرگ می شود به خدمت سفینه فضایی در می آید تا جای پدر را بگیرد از آن طرف نیرو با ماده ای که اختراع کرده سیاره ای را نابود می کند و اکنون قصد دارد با همان ماده به جنگ زمین بیاید اما سفینه اینتر پرایز که جیمز نیز در آن است قصد دارد جلوی این کار را بگیرد...
این مجموعه دربارۀ فضانوردی به نام استیو آستین (با بازی لی میجرز) است که در یکی از مأموریتها سقوط میکند و به کما میرود و دستها و پاهای او بهشدت آسیب میبینند، طوری که تقریباً از بین میروند. دانشمندان، طی یک عمل جراحی سرّی، دستها و پاهای او را با اعضای مصنوعی (مکانیکی) عوض کرده و حتی یکی از چشمهایش را بهصورت مصنوعی کار میگذارند. بدین ترتیب “استیو” دارای قدرت فوقالعادۀ فراانسانی میشود…