این فیلم داستان “جی” ۱۹ ساله میباشد که باید در این سن و سال به فکر خوش گذرانی و تفریحات مخصوص به این سن و سال باشد اما پس از یک اتفاق وحشتناک اکنون او با فکر و خیالات عجیب و غریبی دست و پنجره نرم میکند, او توسط نیرویی ناشناخته در حال دنبال شدن است و ...
واشينگتن د.ک. خبرنگاري به نام «ريچل آرمسترانگ» (بکينسيل) باعث افشاي هويت يکي از مأموران سيا (فارميگا) مي شود. اما او با پشتيباني سردبيرش (بست) از اعلام نام منبع خود امتناع مي کند و همين خشم داديار ويژه ي فدرال (ديلن) را برمي انگيزد. خيلي زود نيز «ريچل» به زندان فرستاده مي شود تا بهاي کاري را که مي کند دريابد.
مردی که مدتی است همسرش را از دست داده و به تنهایی زندگی می کند، با اصرار دوستش فرصتی می یابد تا دختری را برای همسری انتخاب کند. اما بعدا مشخص می شود که دختر مورد علاقه او، آن طوری که وانمود میکرده نیست…
داستان فیلم درباره یک متصدی بار سختکوش و به نوعی مبهم به نام باب ساگینوفسکی است، که وفاداری بی غل و غشش به عموزاده اش مارف، او را در بن بست قرار میدهد. مارف، عضو سابق و متحول شده خلافکارهای بروکلین، به روزگار ادبار افتاده است. بارش، که دیگر به او تعلق ندارد، پاتوق گانگسترهای چچنی است. وقتی که بار در یکی از این پاتوقهای شبانه مورد دستبرد قرار میگیرد، روسای مارف علیه او موضع میگیرند و از او میخواهند تا 5000 دلار ربوده شده را پیدا کند و به او هشدار میدهند که اگر نتواند رد دزدها را پیدا کند خودش باید این پول را برگرداند و ...
یک راننده کامیون امریکایی در عراق مشغول کار است. بعد از مورد حمله قرار گرفتن توسط گروهی از عراقیها، او در یک تابوت، در حالی که دفن شده است، بیدار میشود. اکنون تنها با یک چراغ قوه و یک تلفن همراه، او باید سعی کند از این تلهی مرگبار بگریزد...
بازيگري به نام «نيکي گريس» (درن) دل باخته ي بازيگر مرد نقش مقابل خود، «دون برک» (تروکس) در فيلم جديدش مي شود. پس از چندي «گريس» در مي يابد که زندگي او بر طبق وقايع فيلمي که در آن بازي مي کند، پيش مي رود...
«دکتر ريچارد واکر» (فورد)، متخصص قلب، و همسرش، «ساندرا» (باکلي) براي شرکت در يک کنفرانس پزشکي وارد پاريس مي شوند. کمي بعد «ساندرا» ناپديد مي شود و «واکر» در جست و جو و تحقيقاتش به نتيجه اي نمي رسد. تا اين که بي خانماني به او مي گويد دوستانش ديده اند که «ساندرا» را به زور سوار اتوموبيلي کرده اند...
«رزمري» (فارو) و «گاي» (کاساوتيس) «وودهاوس» زوج جواني هستند که به آپارتمان تازه شان اسباب کشي مي کنند. آن دو خيلي زود با «ميني» (گوردون) و «رومن» (بلکمر) «کاستوت»، زن و شوهر مسن و غير عادي همسايه صميمي مي شوند. «رزمري» باردار مي شود و آرام آرام به اين تصور مي رسد که «کاستوت ها» ي شيطان پرست او را وسيله ي به دنيا آوردن فرزند شيطان کرده اند...
دامینیکا اِگُرُوایِ بالرین، به عضویت مدرسهی اسپارو که یک سرویس اطلاعاتی روسی است در میآید که در آنجا مجبور میشود از بدنش به عنوان سلاح استفاده کند. اما در اولین ماموریتش، که در آن هدفش یک مامور سیآیاِی است، امنیت هر دو کشور روسیه و آمریکا در خطر قرار میگیرد.
داستان در مورد پسربچه ای 5 ساله و با روحیه بنام "جک" می باشد که مادر دلسوزش از او مراقبت می کند. مثل تمام مادرهای مهربان دیگر، مادر جک هم خودش را وقف جک می کند تا او خوشحال و در امان باشد. اما زندگی آنها معمولی نیست، آنها درون مکانی محبوس شده اند که آن را "اتاق" می نامند. تا اینکه سرانجام حس کنجکاوی جک، مادر را مجبور می کند که ریسک کند از آنجا فرار کنند و دنیای بیرون را ببینند...
بنجامین اسپوزیتو، وکیل بازنشسته ی دادگستری فدرال آرژانتین کتاب رمانی را بر اساس یک پرونده ی مختومه ی قدیمی اش می نویسد و آنرا نزد دوست و همکار قدیمی خود ایره نه ممندز می برد. پرونده مربوط به زن جوانی بوده که بر اثر تجاوز جنسی در منزل خود کشته می شود…
بعد از آن که در انتقامجویان: جنگ ابدیت نیمی از جمعیت دنیا به دست تانوس کشته شدند، باقیماندهٔ انتقامجویان باید گرد هم بیایند و تلاش کنند تا در یک نبرد نهایی اقدامات تانوس را خنثی کنند...
دو خواهر در ریو دو ژانیرو به علت یک دروغ سال هاست که از هم جدا شده اند. آن ها هر یک راه خود را برای زندگی پیش گرفته و تصور می کنند که خواهرِ دیگر در آن سوی جهان زندگی می کند.
این فیلم داستان یک تبهکار حرفهای ایرلندی به نام فرانک شیران را به تصویر میکشد. او یک آدمکش حرفهای بود که جیمی هافا رئیس اتحادیهی کارگران آمریکا را به قتل رساند و…
قاتل حرفه ای یعنی جان ویک، پس از کشتار بسیاری از آدمکش های سرشناس بین المللی، حالا با قیمت گزافی که برای کشتن او در نظر گرفته شده، باید راهی برای نجات خود بیابد و...
این فیلم داستان دو نوجوان دردمند و عاشق را روایت میکند که به بیماری نادر فیبروز سیستیک مبتلا هستند. آنها به علت بیماری مشترکشان درمییابند که باید همیشه یک فاصلهی پنج فوتی را از هم رعایت کنند و…
این فیلم داستان مردی مسن به نام ارل استون را به تصویر میکشد که در سن هشتاد سالگی با مشکلاتی همچون فشار کاری و تنهایی دست و پنجه نرم میکند. در این بین ، او توسط شرکتی استخدام میشود تا محمولهای را حمل کند. اما استون نمیداند که این شرکت یک کارتل مکزیکی است. در همین زمان ، یک مامور جسور به نام کالین بیتز نیز استون را زیر نظر میگیرد و…
مارلو مادر سه فرزند است و تلاش فراوانی برای تربیت آنها انجام می دهد اما پس از اینکه یک پرستار کودک به زندگی او اضافه می شود، زندگی مارلو نیز تغییر می کند و...
داستان فیلم درباره ی دختری به نام گریس است. او رهبر چهار کارمند خانه ی کودکان است که مراقبت های لازم را از ساکنین موقت آنجا انجام می دهند. رابطه ی دوستانه و راحتی میان این چهار کارمند یعنی گریس، میسن، جسیکا و نیت برقرار است. اما گذشته ی گریس که به دقت پنهان نگه داشته شده بر اثر سه رویداد شروع به آشکار شدن می کند : پدر زندانی اش در آستانه آزادی است، او پی می برد که فرزند میسن را باردار است و یکی از تازه واردان به خانه یعنی جیدن، همان زخم های روحی را دارد که گریس زمانی تجربه شان کرده بود...
داستان فیلم در زمان حال و در شهر لس آنجلس روایت میشود، و دربارهٔ رابطهای عاشقانه میان سباستین (رایان گاسلینگ) یک پیانیست جاز، و میا (اما استون) هنرپیشهای آرزومند است...
صبح روز پنجمین سالگرد ازدواج نیک دون (با بازی بن افلک) و ایمی (با بازی رزاماند پایک)، نیک متوجه میشود همسرش ناپدید شدهاست. در قیل و قالهای رسانهای در مورد گم شدن ایمی، شک و تردیدهایی پدید میآید مبنی بر اینکه خود نیک دون همسرش را به قتل رساندهاست. ازدواج نیک و ایمی ازدواج موفقی نبوده و آنها زندگی مشترک از هم پاشیدهای دارند. هر دوی آنها در دورهٔ رکود اقتصادی کارشان را از دست دادهاند و مجبور شدهاند از شهر نیویورک به شهر کوچکی در میسوری، زادگاه نیک، بیایند. شهری که در آن نیک به تنبلی و افسردگی دچار شدهاست.
این فیلم داستان ران وودروف اهل تگزاس را به تصویر می کشد که در سال 1986 ، آزمایش HIV وی مثبت تشخیص داده شد و وی از آن پس برای بهبود وضعیت افراد مبتلا به HIV تلاشهای زیادی انجام داد و در این راه با مشقت های بسیاری مواجه شد...
لو بلوم مردی است که از کار بیکار شده و پس از این اتفاق تصمیم میگیرد به محل جنایت هایی که در شهر لس آنجلس آمریکا رخ می دهد برود و به عنوان خبرنگاری مستقل فعالیت کند تا بتواند نامی برای خود دست و پا کند اما...
هزل دختری است که با توجه به داشتن توموری سرطانی ، چند سالی بیشتر زنده نخواهد بود. اما آشنایی وی با پسری به نام آگستیوس باعث می شود که زندگی هزل دستخوش تغییراتی شود و…
آلیس (جولیان مور) یک استاد فوق العاده زبان شناسی است که در مبارزه با بیماری ای که گریبان گیر بیش از ۳۶ میلیون نفر در سراسر جهان است، به آرامی در حال زوال است و روی ازدواج اش نیز تاثیر گذاشته، اما او را به جوان ترین دخترش نزدیک تر کرده است …
لهستان 1960، آنا یک راهبه نوآموز 18 ساله است که در شرف یاد کردن سوگند راهبگی از رازی تاریک در مورد خانوادهاش باخبر میشود که به دوران اشغال نازیها باز میگردد ...
گرتا (کیرا نایتلی) و نامزدش دیو (آدام لوین) از کالج با هم دوست بوده اند و با هم ترانه می سروده اند تا اینکه به نیویورک می آیند و دیو قراردادی با یک کمپانی بزرگ و مهم موسیقی می بندد. ولی جذابیت های شهرت باعث می شود که دیو خودش را گم کند و گرتا که سخت دلباخته ولی گیج و پریشان است، به حال خودش رها می شود. وقتی گرتا با دَن (مارک روفالو) آشنا می شود دنیای او زیر و رو می شود. دن مدیر موسیقی بیکاری است که بطور تصادفی گرتا را می بیند که در ایست ویلیج نیویورک، موسیقی اجرا می کند و بلافاصله مسحور استعداد کشف نشده گرتا می شود. بدین ترتیب است که با همکاری این دو ترانه محبوب یک تابستان در نیویورک سیتی ساخته می شود...
سال 1945، لهستان. یک دکتر جوان فرانسوی از طرف صلیب سرخ فرستاده می شود تا به بازماندگان اردوگاه های آلمان کمک کند. او که برای بازدید از یک صومعه رفته بود با چند راهبهی حامله آشنا می شود که...
ساندرا، مادر جوان بلژیکی، در می یابد که همکاران خود را برای یک جایزه مهم پرداخت تصمیم گرفتند، در ازای اخراج او. او فقط یک آخر هفته برای متقاعد کردن همکاران خود را به رها کردن پاداش خود را به طوری که او می تواند کار خود را نگه دارید.
داستان این فیلم اجتماعی و خانوادگی دربارهی یک خانوادهی چینی است که به زودی متوجه میشوند که مادربزرگشان مدت خیلی کوتاهی برای زندگی کردن وقت دارد ، به همین دلیل تصمیم میگیرند تا بدون متوجه شدن او یک برنامه برای شادیاش ترتیب دهند و…
داستان فیلم درباره ی پسر بچه ای 12 ساله به نام «زین» است که در دهکده ماهیگیری کفرناحوم در خاورمیانه زندگی میکند، او از پدر و مادرش به دادگاه شکایت میکند. در دادگاه، قاضی میپرسد: چرا از پدر و مادرت شکایت کردی؟ زین پاسخ میدهد: چون من را به دنیا آوردند.