بتمن به کمک سرگرد جیم گوردون و دادستان جدید هاروی دنت، شهر را از وجود آخرین خانوادههای تبهکاری پاک می کند. همکاری این سه نفر ظاهرا موثر واقع میشود، اما طولی نمی کشد که خود را در مقابل هرج و مرج های یک تبهکار نو پا بنام جوکر، عاجز می بینند...
«اندي» (رابينز)، بانکدار محترم و پولدار ايالت نيوانگلند، به اتهام قتل همسرش و فاسق او به حبس ابد در زندان ايالتي شوشنک محکوم مي شود و اندکي بعد با «رد» (فريمن)، زنداني سياه پوست، دوست مي شود. پس از هجده سال، «اندي» ردي از قاتل اصلي پيدا مي کند و تصمیم می گیرد برای آزادی تلاش کند...
«دني وينيارد» (فورلانگ)، نوجواني سفيد پوست است که روزي با چند جوان سياه پوست درگير مي شود و موضوع را با «درک» (نورتن)، برادر بزرگ ترش که گرايشات تند نئونازي دارد، در ميان مي گذارد. «درک» بي مهابا سلاحش را بر مي دارد و به سراغ جوانان سياه پوست مي رود، آنان را مي کشد، و به زندان محکوم مي شود. اما در زندان، به دليل بدرفتاري زندانيان سفيد پوست با او، ديدگاهش نسبت به سياه پوستان عوض مي شود...
زمانی که یک کرمچاله (که از نظر تئوری میتوان از طریق آنها در زمان سفر کرد) کشف میشود، دانشمندان در صدد این بر میآیند که با سفر از طریق آن از محدودیتهای سفر انسان در فضا رهایی یابند. در میان مسافران، کوپر (مککانهی) مهندسی است که باید میان دو فرزندش و سفر برای نجات بشریت یکی را برگزیند…
چارلی بابیت (تام کروز) جوانی که غرق تجارت اتومبیلهای لوکس است با خبر میشود پدرش فوت کرده و خانه ۳ میلیون دلاری اش را به برادر نادیده اش، ریموند (داستین هافمن) که دچار بیماری روانی اوتیسم است، بخشیده است...
داستان فیلم درباره ی بازیگری افول کرده به نام ریگن است که سابقاً نقش اَبَرقهرمانی به نام “مرد پرنده” را ایفا می کرده و شهرت و محبوبیت بسیاری داشته است. اما اکنون با فراموشی این فیلم ، زندگی هنری او نیز افول کرده و کمتر فردی است که به مانند گذشته به او بها دهد. از این رو ریگن قصد دارد با اجرای نمایشی بار دیگر در کانون توجه قرار بگیرد. اما…
دام کاب یک دانشمند علمی است که البته چندان در راه پیش بردن علم تحقیق نمی کند. او موفق می شود که به تکنولوژی دست پیدا کند که از طریق آن موفق می شود به رویاها و و ذهن ها انسان ها نفوذ کند و از این طریق اطلاعات آنها را برباید. فن آوری که کاب به آن دست پیدا کرده است شرکت ها و افراد زیادی را وسوه کرده است تا آن را در اختیار داشته باشند …
وقتی دانیل پلانیو (دنیل دی لوئیس) اطلاع پیدا می کند که در شهر کوچکی در غرب دریایی از نفت در حال تراوش از زمین است، فوری دست پسرش را میگیرد و به آنجا می رود تا شانس هایش را در گرد و خاک بوستن امتحان کند. در این شهر شلوغ که هیجان اصلی در اطراف یک کلیسا که واعظی به نام الی ساندی دارد قرار دارد و شانس به دانیل پلانیو و پسرش روی می اورد. ولی در حالی که روز به روز پول و ثروت آنها افزایش پیدا می کند، کم کم هیچی از ارزش های انسانی، عشق، امید و عقیده باقی نمی ماند و حتی روابط بین پدر و پسر با انحرافات و نیرنگ ها و بیشتر شدن نفت به مخاطره می افتد …
در دوران جنگ هاي داخلي امريکا، سه مرد در پي يافتن جعبه اي هستند که حاوي دويست هزار دلار پول مسروقه است: «استنزا» (وان کليف)، «جو» (ايست وود) و «توکو» (والاک)...
مشت زني درجه چندم و گمنام به نام «راک بالبوا» (استالون) از راه شرکت در مسابقه هاي بوکس شرطي و غيرقانوني و جمع آوري طلب هاي يک نزول خوار زندگي فقيرانه اي را مي گذراند. تا اين که قهرمان بوکس سنگين وزن جهان، «آپولو» (ودرز)، براي تبليغ و رسيدن به محبوبيت بيش تر، تصميم مي گيرد تا مسابقه اي نمايشي با يک مشت زن گم نام برگزار کند. به اين منظور «راکي» انتخاب مي شود...
مگی فیتزجرالد (هیلاری سوانک) با اصرار فراوان فرانکی دان (کلینت ایستوود) مربیای که بوکسرهای موفقی را معرفی کرده است متقاعد میکند تا به او شیوهٔ مسابقه را بیاموزد و او را نیز تبدیل به یک قهرمان کند. مگی آنقدر سخت تمرین میکند که راهی مسابقه قهرمانی جهان میشود. رقیب او یک بوکسور است که مقام کثیفترین بوکسور را دارد هم از نظر ورزشی و هم از نظر اخلاقی. مگی در مسابقه با او برنده میشود. اما رقیب او عصبانی شده و …
لئونارد مردی که حافظه کوتاه مدتش را از دست داده و دیگر قادر نیست چیز جدیدی را به خاطراتش اضافه کند. او بوسیله یادداشتها و خالکوبی کردن بدنش، به دنبال مردی است که فکر می کند همسرش را به قتل رسانده. در واقع این هدف آخرین چیزی است که او به یاد می آورد...
12 نفر از اعضای هیئت منصفه قصد دارند در مورد اعدام شدن جوانی تصمیم بگیرند. تمام اعضا به جزء یک شخص رای بر محکومیت جوان میدهند. به مرور زمان با مخالفت همان یک نفر و دلایلی روشنی که می اورد کم کم ...
راجع به یک رابطه پنهان و ممنوع دو گاوچران است که بهم علاقه عاطفی شدیدی دارند انیس (لدجر) و جک (گایلن هال) پس از گذشت چندین سال و تشکیل زندگی مشترک با همسرانشان باز هم به رابطه قبلی فکر می کنند و جک نهایتا تصمیم می گیرد انیس را پیدا کند…
در جریان جنگ جهانی دوم، گروهی از سربازان امریکایی به پشت خطوط دشمن نفوذ می کنند تا یک سرباز چترباز بنام رایان، که تمام برادرانش در جنگ کشته شدهاند، را نجات دهند...
فیلم در مورد مردی میانسالی به نام لستر برنهام (کوین اسپیسی) است که در یک مجله تبلیغاتی مطلب مینویسد. همسر وی کارولین(آنت بنینگ)نام دارد. آنها به هیچ وجه زندگی خوبی ندارند و روابطشان مدت هاست رو به سردی نهاده و تنها عامل حفظ خانواده آنها دخترشان جینی است. لستر علاوه بر این مشکلات دچار افسردگی نیز شدهاست و مدت هاست که زندگی خود را پوچ میداند به طوری که در ابتدای فیلم میگوید من الان یه مرده متحرکم. روابط جینی با پدرش لستر نیز زیاد خوب نیست چون او را عامل دعوا و سردی در خانه میداند.
این فیلم داستان ران وودروف اهل تگزاس را به تصویر می کشد که در سال 1986 ، آزمایش HIV وی مثبت تشخیص داده شد و وی از آن پس برای بهبود وضعیت افراد مبتلا به HIV تلاشهای زیادی انجام داد و در این راه با مشقت های بسیاری مواجه شد...
داستان فیلم در مورد قاتلی است که تصمیم گرفته است هفت نفر را که نماد هفت گناه کبیره هستند به قتل برساند. هدف او از این کار هشدار دادن به انسانهایی است که غرق در گناه روز خود را به شب می رسانند. مسئول پرونده این قتلها "دیوید میلز" (بردپیت) است، کاراگاه جوانی که تازه به نیویورک منتقل شده است. میلز با همکاری کاراگاه سامرست (مرگان فریمن) که در شرف بازنشستگی است قدم به قدم قاتل را تعقیب می کنند اما حوادثی رخ می دهد که شرایط را تغییر اساسی می دهد...
فیلم "بر دروازه ابدیت" به روزهای پایانی زندگی ونسان ون گوگ، نقاش معروف هلندی در شهر آرل فرانسه میپردازد. عنوان این فیلم برگرفته شده از نقاشی رنگ روغنی است که ون گوگ زمانی که در جنوب فرانسه به سر میبرد، حدود دو ماه قبل از درگذشتش آن را کشیده بود. هر چند او در زمان حیاتش در گمنامی به سر میبرد و در تمام طول عمر خود تنها یک از تابلوهایش را فروخت، اما اکنون به عنوان یکی از تاثیرگذارترین نقاشان قرن نوزدهم در جهان شناخته میشود و…
سه بیلبوردهای خارج افول، میسوری یک درام تیره کمیک از برنده جایزه اسکار مارتین مکدونا (در بروژ) است. پس از ماه ها بدون مقصر در پرونده قتل دخترش گذشت، ...
مردم فقیر یک دهکده که مدام توسط راهزن ها مورد هجوم قرار می گیرند، از یک سامورایی درخواست کمک می کنند. او 6 سامورایی دیگر را جمع می کند و آن ها به مردم دهکده می آموزند که چطور از خودشان دفاع کنند و در ازای آن، مردم روزانه سه وعده غذایی مختصر به آن ها می دهند. فیلم زمانی به اوج خود می رسد که 40 راهزن به دهکده حمله می کنند و ...
در جنگ جهانی دوم خانواده ی سِیتا و خواهر سه سالهاش ستسوکو در کوبه ساکن هستند. پدر افسر نیروی دریایی است و مادر ناراحتی قلبی دارد. در یکی از بمبارانها، مادر پیش از بچه ها به پناهگاه می رسد و طی بمباران پناهگاه، بشدت میسوزد و می میرد. حالا، نگهداری ستسوکو به عهده ی سیتا است. آنها نزد یکی از اقوام دور خود میروند، ولی زن خانه ، پس از مدتی با سنگدلی با آنها رفتار میکند و دو بچه تصمیم میگیرند…
داستان فیلم در مورد سگی است باوفا که در ایستگاه مترو رها شده است. پروفسور پارکر ویلسون سگ رها شده را می یابد و تلاش می کند تا صاحبش را پیدا و سگ را به او تحویل دهد. اما پروفسور هرچه تلاش می کند ، نمی تواند صاحب آن سگ را پیدا کند ، در نتیجه سگ را به خانه ی خود می برد و نام هاچیکو را برای او انتخاب می کند …