در میانه یک خشکسالی شدید و ویرانگر، دو کشاورز استرالیایی برای نجات شهر خود در مناطق دورافتاده، تصمیم به برگزاری جشنواره گل آفتابگردان میگیرند. این ایده ساده و کوچک، برخلاف تمام موانع بزرگ و غیرممکن، به موفقیت میرسد و نه تنها به شهرشان، بلکه به کل دنیا شور و شادی میبخشد.
در حالی که مادر سال، مردی حدوداً ۳۰ ساله با سندروم داون، در بستر بیماری و در حال مرگ بر اثر سرطان ریه است، سال سفری را آغاز میکند تا پدرش را پیدا کند؛ مردی که یک خواننده راک بوده و مادرش ۳۰ سال پیش در یک رابطه یکشبه با او آشنا شده بود.
سالها بعد، در مزرعهای که وضعیت دامداری آن رو به وخامت است، زنی به پیامدهای نگرانکننده فناوری جدید همسرش در زمینه پرورش و اصلاح نژاد دامها پی میبرد.
پس از آنکه بابا اسمورف به اسارت رازمِل و گارگامل، دو جادوگر بدجنس، درمیآید، اسمورفت برای نجات او، اسمورفها را در مأموریتی به دنیای حقیقی هدایت میکند.
تیم فلنری، دانشمند استرالیایی، در جستجوی رهبرانی برای مقابله با تغییرات اقلیمی است. او با مصاحبه از افراد مختلف، این سوال را میپرسد که آیا میتوانیم این بحران را حل کنیم یا نه.
زفیر، موجسواری باهوش و آزاداندیش، توسط قاتلی زنجیرهای که وسواس عجیبی به کوسهها دارد، ربوده میشود. او در قایق این قاتل به اسارت گرفته میشود و حالا باید پیش از آنکه قاتل او را طی یک مراسم آیینی به کوسهها بسپارد، راهی برای رهایی خود بیابد.
مِل، پس از انتقال از کانون اصلاح و تربیت به زندان بزرگسالان، تحت حمایت و راهنمایی دو نفر قرار میگیرد: شپرد، که منفورترین بزهکار استرالیا محسوب میشود، و وارن، زندانی که قرار است به زودی با عفو مشروط آزاد شود. اما، این رابطه سهگانه شبیه به پیوند پدر و فرزندی که میان این سه نفر شکل میگیرد، در نهایت به فروپاشی و نابودی آنها میانجامد.
این تاریخچه جنبشهای تعاونی فیلمسازی در سیدنی و ملبورن، از زبان دو تن از چهرههای اصلی مستندسازی استرالیا روایت میشود که از نزدیک در جریان خیزش فیلمسازی که اولین بار در دهه ۱۹۶۰ پدیدار شد، درگیر بودند. گروه "اوبو" در سیدنی، که از تلفیق تأثیر فیلمسازی آوانگارد با طیف وسیعی از جنبشهای اجتماعی از جمله سندیکالیسم و فمینیسم شکل گرفت،...
مردی برای موجسواری با پسرش به ساحل زیبای دوران کودکی خود بازمیگردد. در آنجا، توسط گروهی از ساکنان محلی مورد تحقیر قرار میگیرد و همین امر او را وارد نزاعی فزاینده میکند که وی را تا آستانه فروپاشی روانی پیش میبرد.
هنگامی که یک زن استرالیایی در اوج دوران کاری خود در لندن بود، بیماری اماس در او تشخیص داده شد. پس از این اتفاق و از دست دادن شغلش و همچنین فوت همسرش، او با سه پسر خود به خانه بازگشت. در آنجا، دیداری ناگهانی با عشق دوران کودکیاش، مسیر زندگی او را دگرگون میکند.
یک پلیس زن در یک تیراندازی کوتاهی میکند. خبرنگاری فرصتطلب از این قضیه سوءاستفاده میکند و خانواده پلیس را در معرض خشم زنی قرار میدهد که دیگر چیزی برای از دست دادن ندارد.
مایک به نپال سفر میکند تا خاکستر برادر درگذشتهاش را بر فراز کوه اورست بپاشد. در طول سفر، او و راهنمای کوهستانش در یک اتوبوس توریستی به طور ناگهانی با گروهی از مزدوران مواجه میشوند. این درگیری غیرمنتظره آنها را ناچار میکند تا برای حفظ جان خود، امنیت مسافران اتوبوس و همچنین حفاظت از سرزمین بومی روستاییان محلی، وارد نبردی دشوار شوند.
پرترهای از جو بیلک-پیترسن، نخستوزیر کوئینزلند (۱۹۶۸-۱۹۸۷)، که دوران حکومت بحثبرانگیزش شاهد رشد و فساد بود. این [پرتره] از طریق اسناد آرشیوی و مصاحبهها، شباهتهایی را با دوران و سبک [حکومتی] دونالد ترامپ آشکار میکند.