فیلم "رپهای ونکوور" به بررسی تاریخچه هیپهاپ در ونکوور کانادا میپردازد. این فیلم شامل گفتوگو با هنرمندان برجسته و ستارههای جدید این سبک است و در آمازون پرایم در دسترس بوده و مورد توجه جامعه موسیقی و فیلمسازی قرار گرفته است.
چهار نوجوان سرکش برای یافتن یک گربه گمشده هر چیزی را به خطر میاندازند. رهبر آنها در حالی که برای موفقیت قوانین را زیر پا میگذارد، با یک پلیس بیپروا و یک نگهبان سابق درگیر میشود. این جستجو زخمهای مربوط به پدر گمشدهاش را دوباره باز میکند.
دنیا و پدربزرگ و مادربزرگش در کانادا مستقر شده و با فرهنگ، غذاها و زبانهای جدید این کشور آشنا میشوند. آنها در کنار حفظ سنتهای سوری خود، با سنتهای فرانسوی-کانادایی و بومی دوستان جدیدشان نیز ارتباط برقرار میکنند. با اینکه دنیا دلتنگ پدرش در حلب است، راههای جدیدی برای ارتباط با او پیدا میکند، از جمله یادگیری از کوکوم، مادربزرگ میگیزو، که به او یاد میدهد چگونه پدرش را از صمیم قلب بخواند تا شاید او راه بازگشت به دنیا را بیابد.
داک و زویی، دو آدمربای نگونبخت، مأمور میشوند تا فردی را در ازای دریافت پول بربایند؛ کاری که در ابتدا ساده به نظر میرسد. اما آنها بهزودی درمییابند که اوضاع پیچیدهتر از این حرفهاست و ناخواسته درگیر یک توطئه سیاسی بزرگ میشوند.
پس از یک تصادف مرگبار در دهکده ای برفی در نوک شرقی کبک، یک اسنوبرد سوار سابق حرفه ای تصمیم می گیرد کابین خود را جمع و جور کند و برای همیشه شهر را ترک کند، اما به نظر می رسد یک نفر یا چیزی - قصد دارد او را متوقف کند...
یک جنگیر زبده، در حالی که مشغول انجام یک مراسم جنگیری غیرمجاز بر روی پدر خود است، گمان میبرد که موجودی که با آن در نبرد است، احتمالاً یک موجود مقدس و شاید حتی خداوند باشد.
فریدا کالو، دختری کوچک اما متفاوت است. او سرشار از شور زندگی و کنجکاوی است و هر چیزی برایش جذابیت دارد. هنگامی که با مشکلات و چالشهای زندگی مواجه میشود، با قدرت تخیل بیحد و حصرش به مقابله با آنها میپردازد.
اریکا، مترجمی آمریکایی، مخفیانه رمانی را بازنویسی میکند که داستانش در بارسلونا میگذرد. با دعوت آنا (نویسنده اصلی) به بارسلونا برای مراسم امضا توسط یک کتابفروش، ماجرا پیچیده میشود.
با قتل مشتری هانا (که رقیب تئاتری دلورس هم هست)، هانا برای نجات آبروی مادرش ناچار به پیدا کردن قاتل میشود؛ در همین حین، رابطهاش با چاد نیز پیشرفت میکند.
گروه موسیقی مستقل کانادایی "بروکن سوشال سین"، که در اوایل سالهای ۲۰۰۰ میلادی شروع به کار کرد، درباره نحوه شکلگیری خود و دیدگاه ویژه و منحصر به فردشان نسبت به موسیقی به بحث میپردازند.
لیارا به ایتالیا سفر میکند و بدون برنامهریزی قبلی، ویلایی را که محل آشنایی والدینش بوده است، خریداری میکند. او خیلی زود درمییابد که از عهده مدیریت و بازسازی این ملک برنمیآید. بنابراین، مجبور میشود از یک وکیل که اکنون به حرفه تعمیرکاری مشغول است، برای کمک در نوسازی ویلا یاری بخواهد.
آقای هگزنمایستر از زندان فرار کرده و بار دیگر ویکسنبرگ را تهدید میکند. برای یافتن گوی باستانی که قادر به نابودی کل شهر است، مسابقهای علیه زمان آغاز شده است تا قبل از اینکه به دست افراد اشتباه بیفتد، آن را پیدا کنند.
این یک کمدی-درام است که داستان سقوط، سوگواری و بازسازی زندگی سه برادر پنجاه ساله را روایت میکند. این برادران پس از مرگ نابهنگام پدرشان، که در پی یک چالش سطل یخ جان خود را از دست داده است، مجبور میشوند دوباره با یکدیگر ارتباط برقرار کنند و پیوندهای خانوادگی خود را از نو بسازند.
زی، ملقب به "ملکه مرگ"، قاتلی بیرحم و مزدور است که شهرت او زبانزد خاص و عام است. اما زمانی که از به قتل رساندن زنی نابینا سر باز میزند، در گردابی از شکار و تعقیب گرفتار میشود. همکاران جنایتکارش برای انتقام به دنبال او هستند و یک کارآگاه مصمم نیز در پی دستگیری اوست.
چهار داستان به هم پیوسته که در سال 1987 در اوکلند، کالیفرنیا، اتفاق میافتند، از عشق به موسیقی، فیلم، آدمها، مکانها و خاطراتی فراتر از جهان قابل شناخت ما خواهند گفت.