جان یک فیلمساز مشتاق است که تصمیم میگیرد با دوستانش یک فیلم بسازد. در صحنه فیلمبرداری، جان با دارما آشنا میشود؛ دختری مرموز. از همان لحظه اول، جان پی میبرد که دارما دختری منحصربهفرد است و در نهایت عاشق او خواهد شد.
زندگی آندرئا، یک زن از طبقهٔ متوسط، زمانی به طور چشمگیری تغییر میکند که پسر ۱۸ سالهاش به اشتباه متهم به جرمی کوچک میشود که مرتکب نشده است و سر از زندان در میآورد. اکنون او باید برای آزادی پسرش بجنگد. این داستان بر اساس یک ماجرای واقعی است.
داستان در مورد سه دوست به نامهای "ماتئو"، "خوان" و "بنیتو" است که به دلیل افزایش قاچاق مواد مخدر و ناآرامیهای اجتماعی در جنوب اسپانیا، مسیر زندگیشان از هم جدا میشود. دوستی آنها به چالش کشیده میشود، به خصوص بنیتو که به عنوان مأمور اجرای قانون، بین قانون و تبهکاران قرار گرفته است.
رازی که سالها ایستگاه مترو روکافورت بارسلونا را لرزانده است، زمانی که لورا در این ایستگاه قدیمی و آرام شروع به کار میکند و متوجه میشود که افراد زیادی در شرایط عجیبی در آنجا جان خود را از دست دادهاند...
افسانه میگوید که مدتها پیش، طبیعت در اطراف دریاچه در هماهنگی کامل شکوفا بود، تا اینکه شرارت از راه رسید. انسانها که با تمایلات تاریک کور شده بودند، ترس، نفرت و مرگ را به ارمغان آوردند. ماهیگیران آن را 'لا میرینگوآ' (La Miringua) صدا میکنند، همان کسی که به خاطر گناهانت، تو را به داخل دریاچه میکشد.
یک نیروی جوان گارد مدنی اسپانیا به صورت مخفیانه در گروه جداییطلب باسک (ETA) نفوذ میکند و طی بیش از ده سال، مخفیگاههای این گروه را در جنوب فرانسه پیدا و شناسایی میکند.
رابطهٔ نیک و نوآ در اوج خود با چالشی بزرگ روبرو میشود که آیندهٔ آنها را به محک میگذارد. پرسش اصلی این است که آیا با وجود علاقهٔ زیاد، عشق و بخشش برای غلبه بر مشکلات گذشته و حفظ رابطه کافی خواهد بود یا خیر.
خودروی یک زوج در روز پایانی سفرشان خراب میشود و مجبور به اقامت در یک خانه دورافتاده میشوند. شب هنگام، سه فرد نقابدار آنها را تا صبح مورد آزار و وحشت قرار میدهند.
فرناندو، معلم جغرافیایی که پس از ناپدید شدن همسرش دچار سرگردانی شده، با جعل هویت، به عنوان باغبان در خانهی روستایی پرتغالی کار میکند و با صاحب آنجا دوست میشود.
پدری به همراه پسرش وارد یک مهمانی رِیو در دل کوههای جنوب مراکش میشوند. آنها به دنبال «مار» (Mar)، دختر و خواهر خانواده هستند که ماهها پیش در یکی از این مهمانیهای شبانهروزی ناپدید شده است. در میان موسیقی الکترونیک و فضایی سرشار از آزادی ناآشنا، آنها عکس او را به طور مداوم به حاضران نشان میدهند. در حالی که امیدشان رو به افول است، تسلیم نمیشوند و به دنبال گروهی از شرکتکنندگان میروند که عازم آخرین مهمانی در بیابان هستند.
سوزانا و خورخه با این امید که در آرامش بتوانند صاحب فرزند شوند، به یک عمارت در کنار دریاچه نقل مکان میکنند. اما وسواس سوزانا به بارداری باعث میشود که روح دختری که به دنبال یک مادر میگردد، جذب آنها شود.
این مجموعهداستان که ترکیبی از ژانرهای وحشت و علمی-تخیلی است، قهرمانانی دارد که یکی از آنها شبحی در حال عذاب است و دیگری، انسانهایی که در تلاش برای زنده ماندن در دنیایی پس از فاجعه هستند.
مگی که در روزهای پایانی بارداریاش است، به همراه همسرش شان در خانهای دورافتاده مورد حملهی دو نفر قرار میگیرند. مهاجمان تصمیم میگیرند تا دوشنبه در خانه بمانند تا بتوانند حسابهای بانکی آنها را خالی کنند.
در آیندهای نزدیک، دولت با هدف خودکارسازی و غیرسیاسی کردن سیستم قضایی، تصمیم به جایگزینی قضات با نرمافزار هوش مصنوعی میگیرد. کارمن کوستا، یک قاضی برجسته، برای بررسی این سیستم جدید انتخاب میشود. اما پس از کشف جسد طراح این نرمافزار، کارمن متوجه میشود که جانش در خطر است و برای بقا باید مبارزه کند.