نانا تصمیم میگیرد برای جشن تولد هجدهسالگی دخترش سیله، او و بهترین دوستش را به یک سفر دریایی دلنشین در کارائیب ببرد. اما آنچه قرار بود یک تعطیلات رویایی باشد، به طرز عجیبی به یک کابوس هولناک تبدیل میشود.
حذیر همسرش را از دست میدهد و دخترش، حاتجه، متوجه میشود که پدرش عامل مرگ مادرش بوده است. حاتجه بین پنهان کردن این راز و فاش کردن آن در کشمکش است. در نهایت، همه اعضای خانواده با این حقیقت تلخ روبرو میشوند.
یک بازیگر اسپانیایی در حین فیلمبرداری یک فیلم ناپدید میشود. اگرچه جسد او پیدا نمیشود، اما پلیس به این نتیجه می رسد که او در لبه پرتگاه دچار حادثه شده است. سالها بعد، این معما به زمان حال بازمیگردد...
پسری به نام یوتا حافظه خود را از دست داده است، اما مدام در دفترچهاش نقاشیهایی از گریدمن میکشد و بعد آنها را پاک میکند. او تصمیم میگیرد به ریکا ابراز عشق کند، اما دنیای آرام آنها با یک غرش فرو میریزد...
دیدی آسمانی، تابوتی را به جزیره زانتین میکشد. فرقههای مختلف، از جمله یتیم سرگردان کنگ کنگ، به دنبال سلاح امپراتور در بایهوشانگ هستند. در این جزیره، آنها با موجودات عجیب و غریب روبرو میشوند و در دل غارها، پرده از یک توطئه باستانی برمیدارند.
وینسنت، پدر خانواده باراند، برای جشن کریسمس برنامههای زیادی دارد اما وقتی فرزندانش در آخرین لحظه از آمدن منصرف میشوند، ناچار میشود برنامههایش را تغییر دهد.
هایری، مخترع نابغه، دستگاهی به نام هایریماتور را طراحی میکند اما به دلیل نبود منابع انرژی، نمیتواند آن را فعال کند. با کمک دوستش زوبی، موفق به راهاندازی دستگاه میشود اما تبهکاران به دنبال تصاحب این اختراع ارزشمند هستند.
یک پیانیست و یک نویسنده که هر دو از بحران خلاقیت رنج میبرند، برای رهایی از این وضعیت تصمیم میگیرند تا زندگی یکدیگر را تجربه کنند. این تعویض نقش، آنها را در موقعیتی کاملاً جدید و غیرمنتظره قرار میدهد.
مسافرانی که در راه به بهشتی گرمسیری هستند، در دریا سقوط کرده و خود را در یک جزیره ای متروک مییابند. آنها برای بقا در برابر عناصر و درگیریهای داخلی میجنگند...
داستان، زندگی زنی به نام ابی بروکس را روایت میکند که پس از تجربه تلخ از دست دادن فرزند و طلاق، به زادگاهش بازمیگردد. در آنجا، او با رازی مرموز درباره مرگ همسایهاش روبهرو میشود که زندگی آرام او را به هم میریزد.