داستان در سال ۱۹۴۱ و در تایلند رخ میدهد. یک گروه کوچک از سربازان جوان به رهبری موک، در برابر حملهی ژاپنیها مقاومت میکنند. ژاپنیها یک سلاح بیولوژیکی خطرناک با خود آوردهاند که تهدیدی بزرگ برای همه است.
رام، وارث ثروتمند، پس از بازگشت از تحصیلات خارج از کشور، برای رسیدن به مقام مدیرعاملی با مخالفت یکی از سهامداران روبرو میشود. او برای اثبات شایستگیهای خود، قبول میکند صد روز را مانند یک فرد معمولی زندگی کند.
مت برگمن، در برنامه «بیشتر مهربان»، با لحنی طنزآمیز، به بررسی زندگی خود از دوران کودکی تا بزرگسالی میپردازد و ضمن بازگویی نحوه تربیتش توسط والدین، دلایل عدم تمایل خود و همسرش به فرزندآوری را نیز شرح میدهد.
تامار روبین، کمدین تازه وارد، در برنامه ویژه خود با عنوان «اما آقا»، با بیانی جسورانه و پرانرژی، تجربیات شخصی خود از جمله کار در مشاغل ساده، روابط عاطفی و تأثیرات دوران کودکی در تئاتر را به زبان طنز بیان میکند.
پنج دوست پس از یک معاملهی مواد مخدر که به خوبی پیش نمیرود، با عواقب خطرناکی مواجه میشوند. این اتفاق، دوستی آنها را در حالی که برای بقا در میان وحشت و خشونت شدید تلاش میکنند، به چالش میکشد.
موفاسا، تولهای یتیم، با شیر نجیبی به نام تاکا آشنا میشود. این دیدار، ماجرایی را برای گروهی از موجودات آغاز میکند که در جستجوی هویت و سرنوشت خود هستند.
پس از یک حادثه نزدیک به مرگ، رایلی برای یافتن آرامش به ساحل راکاوی در نیویورک پناه میبرد. او با پرداختن به موجسواری، در پی یافتن یک زندگی عادی جدید در دل امواج اقیانوس است.
فرید کاماجی، بوکسور آماتوری که سنش برای حرفهای شدن گذشته، با قرض دادن ماشینش به برادرش، مخفیانه در یک مسابقه بوکس در باشگاه شبانه ریتا شرکت میکند. ایلیاس کارگی، صاحب باشگاه، که درگیر مشکلات عاطفی و خانوادگی است، با دیدن پیروزی فرید، دچار بحران روحی شده و در نهایت، برادر فرید را به قتل میرساند.
زنی به نام سومی، همسر مردی ثروتمند، به طور مرموزی ناپدید میشود. شوهر و چهار شوهر سابق او در عمارت مرد ثروتمند جمع میشوند، اما هر کدام تصویری متفاوت از او در ذهن دارند.
دختری درونگرا که گیتاریستی ماهر و معروف به «قهرمان گیتار» است، آرزوی تشکیل یک گروه موسیقی در مدرسه را دارد. او تا پیش از دبیرستان نمیتوانست با کسی دوست شود، تا اینکه یک نوازندهٔ درام با او ارتباط برقرار میکند و زندگی تنهایش را دگرگون میکند.
سرنوشت جهان در آستانه نابودی قرار گرفته است، چرا که ارن نیروی نهایی تایتانها را آزاد کرده است. او با ارادهای پولادین برای نابودی تمام کسانی که الدیا را تهدید میکنند، سپاهی شکستناپذیر از تایتانهای عظیمالجثه را به سوی مارلی رهبری میکند.