داستان در سال ۱۹۷۰ اتفاق میافتد و دربارهی یک لولهکش اهل نیوبرانزویک است که برای آزاد کردن برادرش از زندان تورنتو به آن شهر میرود. سفر بازگشت پرتنش آنها به خانه، رابطهی برادرانهشان را محک میزند.
زندگی مادالنا، زن سی و چند ساله ای که شغل کسل کننده ای دارد و در قرارهای ناموفق شرکت می کند، کاملاً به هم ریخته است. تا اینکه یک روز با فرشته نجات غیرمنتظره ای به نام والنتینا ناپی،روبرو می شود..
وقتی یک دختر جوان از محله فقیرنشین برای تحصیل به شهر نقل مکان میکند، در یک پانسیون با دانشجویان دیگر زندگی میکند. آنها نمیدانند که پشت شخصیت خجالتی و کمرو او...
مردی که تمام زندگیاش وقف خانوادهاش شده، دچار وسواسی عجیب میگردد: نجات جان کسانی که در پیچ تند روبهروی خانهاش قربانی تصادفات خودرو میشوند. این وسواس ممکن است به قیمت از دست دادن همه چیز برای او تمام شود.
زمانی که یک قاتل روانی شیفته دختری زیبا میشود، برای تسخیر او از هیچ کوششی فروگذار نمیکند و حتی دست به قتل تمام موانع بر سر راهش میزند. این داستان، بررسی شخصیت یک قاتل روانی، قربانی او و مرزهای جنایتکاری اوست.
پوئک، پسری که در زاغهها زندگی میکرد، ناگزیر بود شرایط دشوار خود را تاب آورد، زیرا گمان میکرد هرگز نمیتواند همسنگ دیگران باشد. او برای بقا در اجتماع، ناگزیر از سکوت و پذیرش آزار و اذیت دیگران بود.
کیکو میشیما، دختری که از سوی خانوادهاش مورد سوءاستفاده قرار گرفته بود، برای رهایی از این شرایط به شهر دیگری نقل مکان میکند. در آنجا با پسری آشنا میشود که او نیز تجربه مشابهی داشته است. این دو، با وجود تفاوتهایشان، یک نقطه مشترک دردناک دارند: گذشتهای پر از آزار و اذیت.
لئو، پسر کوچکی است که از بوسیدن زوجها متنفر است، اما در عین حال آرزوی تجربه آن را دارد. او متوجه تغییراتی در لبهای خود شده و این موضوع او را سردرگم کرده است.
داستان درباره زنی به نام لیا است که به دنبال خواهرزاده گمشدهاش به استانبول میرود. در این سفر، او با یک وکیل مدافع حقوق آشنا میشود و پیوند عمیقی با خواهرزادهاش برقرار میکند.
«بیز»، رپر، و «ژان میشل دوفو»، جهانگرد، به دنبال ریشههای فرانسویزبانان در آمریکا هستند. آنها در این کشور، هم به گذشتهای پنهان پی میبرند و هم با کسانی آشنا میشوند که میخواهند این گذشته را زنده کنند.