ربکا به ارنسا، تازه وارد به مدرسه شبانه روزی خود مشکوک است. اما آیا ربکا فقط به پیوند ارنسا با لوسی حسادت می کند یا اینکه دختر جدید واقعاً دارای یک راز تاریک است؟...
توماسو کوچکترین پسر کانتونها است، یک خانواده بزرگ و سنتی جنوب ایتالیا که از دهه 1960 یک تجارت تولید ماکارونی دارد. توماسو در سفری به خانه از رم، جایی که در رشته ادبیات تحصیل می کند و با دوست پسرش زندگی می کند، تصمیم می گیرد حقیقت را در مورد خودش به والدینش بگوید...
این فیلم داستان های متفاوت زنان آفریقایی آمریکایی را به تصویر می کشد. این کتاب به مسائل و مشکلات پیش روی زنان بر اساس مجموعه ای از 20 شعر از نتوزکه شانگ می پردازد...
آلن با ناتالی ازدواج می کند ، اما از خانواده بزرگ و پر سر و صدای او خسته می شود . او از نصیحتهای برادرشوهرش، انتقادهای او، و اینکه همیشه در مورد او قضاوت میشد، خسته می شود . او با ناتالی صحبت کرده و از او می خواهد که با خانوادهاش صحبت کند. با حمایت ناتالی، آلن توانست با خانوادهاش مرزهایی تعیین کند و استقلال خود را به دست آورد...
هفت دوست صمیمی برای مراسم ازدواج دوستان خود دور هم جمع می شوند. اما وقتی مشخص می شود عروس و یکی از ساقدوشهایش رقابتی طولانی بر سر داماد با هم دارند همه چیز به هم می ریزد...
فیلم مرا به خاطر بسپار ، داستان رابطه عاشقانه ایست میان تایلر ( روبرت پاتینسون ) پسر جوانی که والدینش پس از خودکشی برادرش از هم جدا شده اند و آلی ( امیلی دی رایون ) دختر جوانی که شاهد قتل مادرش بوده است و …
«هشر» (جزف گوردن لویت) یک مرد تنها و منزوی است. او از همه چیز و همه کس تنفر دارد. به موهای بلند روغنی اش و خالکوبی هایش خوش است. کم غذا می خورد و بیشتر سیگار دود می کند. او در ون خودش زندگی می کند، تا اینکه با پسرچه ای بنام «تی جی» آشنا می شود...
در سال ۱۹۰۵ یک فرد انقلابی با نام Sun Yat-Sen به هنگ کنگ میرود تا درباره نقش سرنگون کردن سلسله چینگ با اعضای Tongmenghui صحبت کند. اما وقتی آنها متوجه میشود که قاتلینی برای کشتن وی فرستاده شده اند گروهی را تشکیل میدهند تا از هرگونه حمله احتمالی جلوگیری کنند.
زمانی که همسر ویلسون بر اثر سرطان فوت میکند، او تنها می ماند با فرزند نوجوانش پاتریک که مبتلا به اختلال اوتیسم است. پاتریک بیش از حد وابسته به مادرش بود و حالا بدون او نمی تواند درست احساسات خود را بیان کند. همینطور که این پدر و پسر سعی میکنند با فقدان عزیز از دست رفتهشان کنار بیایند و به زندگی ادامه دهند، فشارهای روحی و جسمی آنها را در دنیای خودشان به عقب میکشاند...
یک خلافکار سابق که قصد داشت از خلافکاری دست بکشد و زندگی سالمی را در پیش بگیرد، توسط یک نزولخور حیلهگر مجبور میشود تا برای آخرین بار در یک سرقت بزرگ شرکت کند و همین موضوع تمام برنامههای او را به هم میریزد.