یک جراح مغز و اعصاب با همسری که خیانت میکند، یک فرد فراموشگر را به خانه خود میبرد و او را به گونهای تربیت میکند که باور کند همسر خیانتکار، همسر اوست و ...
در آینده ای که تمام گیاهان روی زمین منقرض شده اند، به یک فضانورد دستور داده می شود تا آخرین گیاه شناسی زمین را که در گلخانه ای روی یک فضاپیما نگهداری می شود، نابود کند...
یک بیمار سابق روانی ثروتمند برای استراحت و بهبودی به خانه خود و ملک خود می رود. روزی از روزها در حین قدم زدن در زمین صدای فریاد زنی را می شنود که در زیر زمین زنده به گور شده است...
سربازان فراری کنفدراسیون بر یک شهر مرزی تسلط می یابند، اما پس از تعرض به یک زن جوان سیاه پوست، گروهی از بردگان آزاد شده مسلح می شوند و به آنها ضدحمله می زنند...
در سال 1942 در لیبی، یک افسر اطلاعاتی بریتانیایی آلمانی زبان از اسرای جنگی سابق بریتانیایی که برخی از آنها لباس آلمانی پوشیده بودند برای انجام یک ماموریت خرابکارانه مخفی در توبروک تسخیر شده آلمانی استفاده کرد...
یک دانشجوی جوان به خاطر قتل یک عابر پیاده با ماشینش به اندازه نپرداختن بلیط پارکینگش به زندان محکوم می شود. وقتی این فرصت پیش می آید فرار می کند و متعاقباً نامزدش هم فرار می کند. اما این وضعیت تا کی می تواند ادامه داشته باشد؟..
کریستی و برادرش که توسط یک باند موتورسوار تعقیب میشوند، به دنبال پناهگاهی امن میگردند. اما اعضای این باند خطرناک قصد ندارند به این راحتی از دست آنها بگذرند و درگیری بزرگی در راه است.
جنگ بیولوژیکی زندگی بر روی زمین را از بین برده است. لس آنجلس یک شهر ارواح است که روبرت نویل از طریق خیابان های آفتابی به دنبال تجهیزات مورد نیاز خود می باشد.
از دیدگاه ژاپنی ها، این درام جنگی وقایع نبرد اوکیناوا در جنگ جهانی دوم را به تصویر می کشد. یک یورش همه جانبه توسط نیروهای آمریکایی که بیش از 150000 غیرنظامی ژاپنی را به قتل رساند...
یک زن اغواگر با شوهر ثروتمندش که ویلچر بسته است در میامی زندگی می کند. ناامیدانه، او با یک نویسنده جوان می خوابد. هنگامی که شوهرش متوجه میشود، قطار خاکستر ناگهان از ریل خارج میشود و قتل رخ میدهد...
در دهه 1890 در دشتهای مجارستان، گروهی از کارگران مزرعه دست به اعتصاب میزنند که در این اعتصاب با انتقامهای سخت و واقعیت شورش، ظلم، اخلاق و خشونت روبرو میشوند...
داستان فیلم از دیدگاه بنوا، پسر نوجوانی است که در فروشگاه و خانهدارکنی عمویش، آنتوان، کار میکند. آنتوان همچنین نقش بالشتکباف را هم ایفا میکند. در شب کریسمس، بنوا با آنتوان به خانهی خانواده پولین میرود تا جسد پسر بزرگشان را ببرند. اما در راه بازگشت، اتفاقات ناخوشایند و غمانگیزی رخ میدهد...