"فرانک" پس از اینکه در یک شهر کوچک تگزاس مورد اصابت گلوله قرار می گیرد حافظه خود را از دست می دهد. در حالیکه او در جستجوی پیدا کردن هویت خود است متوجه می شود که ممکن است جزئی از نقشه ای برای ترور رئیس جمهور باشد...
"کریستوفر" مردی دانمارکی با خوشحالی با همسر خود "ماریا" در استکهلم زندگی می کند.وقتی پدرش از دنیا می رود،مادرش اصرار می کند که او کنترل تجارت خانوادگی که در آستانه ورشکستگی قرار دارد را بدست بگیرد.او در انتخاب بین زندگی خود و احساس مسئولیتش نسبت به خانواده و گذشته اش گرفتار می شود و...
"استن" در یک کشتارگاه کارهای سخت و طاقت فرسا انجام می دهد.زندگی شخصی او خسته کننده و یکنواخت است.نارضایتی و خستگی او را در برآورده کردن خواسته های همسر مهربانش ناتوان ساخته و او را مجبور می کند در مقابل خطری که خانواده اش را تهدید می کند قرار گیرد...
داستان فیلم از زندگی و شغل نویسندهی کانادایی "نلی آرکان" الهام گرفته است. او که زندگی پر فراز و نشیب و پرخطری را تجربه میکرد در سال 2009 جسدش در حالی که حلق آویز شده بود در آپارتمانش پیدا شد...
زندگی آلیس سرشار از شادی و البته غم و اندوه است. او پای عشقش به یک مرد می ایستد، مردی که ارزش اینهمه عشق ورزیدن را دارد. تا اینکه ناگهان اتفاقات غیرقابل تصوری رخ میدهد. آلیس که کاملاً در هم شکسته، عازم سفری می شود تا دوباره خودش را پیدا کند...
دختری آمریکایی به همراه سربازی بریتانیایی وارد شهری کوچک می شوند.شهر گرفتار مردان اسرارآمیزی است که موهای دخترانی که به سربازان پس از تاریکی هوا قرار می گذارند چسب می زنند و...
"کلی" در شهر "گرنتویل" به عنوان فروشنده نیمه وقت مشغول بکار شده و آرامش درونی خود را پیدا می کند. او با "گریف" رئیس پلیس شهر آشنا شده و شبی عاشقانه را با او می گذارند. او در گذشته دچار آسیب روحی شده و در نهایت به عنوان پرستار کودکان معلول در بیمارستان مشغول بکار می شود...
"چه ریورا" در منطقه ای از سانفرانسیسکو بزرگ شده که زنده ماندن در آن بسیار سخت است. او به سختی کار می کند تا زندگی اش را به درستی بسازد و به تنها دلخوشی خود یعنی پسرش "جس"، زندگی خوبی بدهد. اما وقتی حقیقتی در مورد پسرش کشف می کند همه چیز تغییر می کند...
یک سرباز جوان و آرمانگرای آلمانی به جبهه شرقی (جنگ جهانی دوم) فرستاده می شود، جایی که او شاهد وقایع و سختی های جنگ میشود ولی او با این حال ایمان خود را از دست نمی دهد تا اینکه...
در سال 1953 یک باستانشناس به نام "وارون شیرواستاو" به دهکده ای در غرب بنگال می رود تا در معبد آنجا حفاری کند.با تجربه و دانشی که پشت جوانی او قرار دارد،او "زمیندر" و خانواده او را تحت تاثیر قرار می دهد و...