میسا، رپری جوان و جسور، که به مردان سمی بیپروا حمله میکند، با ورود به دنیای دومیناتریکس اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکند. این موضوع سوالی را مطرح میکند که آیا این دو مسیر شغلی میتوانند در کنار هم ادامه یابند، و تا چه زمانی طول میکشد که او نقطه ضعف خود یعنی "دوستت دارم" را فاش کند؟
داستان سه نوجوان است که در تعطیلات تابستانی، شیفتهی زندگی شبانهی افراد هم جن سگرا میشوند. اما با گم شدن یکی از آنها، زندگی آنها دگرگون میشود و مجبور میشوند به دنیای واقعی برگردند.
در یکی از روزهای گرم و طوفانی تابستان، در کنار دریاچهای توریستی، پردی هفده ساله و برادر کوچکترش ماکنزی، در مرز بین تجربه دوران نوجوانی، یافتن عشق و استقلال یافتن قدم برمیدارند.
دو دوست که در کودکی آرزوهای مشترکی داشتند، در بزرگسالی با تصمیمات خود، نه تنها زندگی خودشان، بلکه زندگی خانوادههایشان را نیز تحت تاثیر قرار میدهند و مجبور میشوند با عواقب این تصمیمات روبرو شوند.
چهار پرستار که به خانوادههایشان بیتوجه شده بودند و حتی در شغل خود هم بی رحم بودند. آنها اکثر اصول اخلاقی پزشکی در مورد درمان بیماران خود را نقض کردند و ...
زنان خانه دار جذاب دهه 1960 در حومه شهر، که همگی به سبک مدرن اواسط قرن لباس می پوشند، به سختی می خواهند یکدیگر را به عنوان "میزبان با خانم" تقویت کنند. آنها مهمانیهای شامی برگزار میکنند که به طور فزایندهای مفرح، عشوهگر و وحشیتر میشوند و ...
هنگامی که یک همسر دوست داشتنی و عشق سابق تصمیم می گیرد روال متفاوتی را در آنچه یک ازدواج ایده آل تلقی می شود، انتخاب کند، عواقب اعمال او ردی از شهوت، خیانت و پوچی فراتر از هر تصوری به جا می گذارد...
پاستور جیکوب ثورن، کشیش موفقی است که به دلیل شهرت خود، از خانواده خود غافل شده است. بازگشت پسرش به شهر، او را مجبور می کند که بین خانواده و شغل خود یکی را انتخاب کند...