یک جادوگر شرور زندگی خود را از راه طلسم کردن اشیاء مورد علاقه ی مردم، سپری می کند؛ طلسم هایی مرگبار. بلند پروازی و جاه طلبی او از حد معقول فراتر رفته و از کنترل خارج می گردد...
جردن شخص بانفوذ و بزرگی در حوزه تکنولوژی است که دستیارش ایپریل و همچنین تمام کارمندانش را به شدت عذاب می دهد. این آزار و اذیت ادامه پیدا می کند تا اینکه درست قبل از یک ارائه فوق العاده مهم، او به طور جادویی و با همان افکار و رفتار به 13 سالگی خود باز می گردد. جردن که اکنون تنها یک دختر 13 ساله است و هیچ کس او را نمی شناسد، باید بیشتر از هر زمان دیگری به ایپریل متکی شود. اگرچه ایپریل به جردن کمک می کند اما با او درست مانند یک دختر بچه 13 ساله که دارای مشکلات رفتاری است و باید آن ها را اصلاح کند، برخورد می کند…
در محوطه داستانی کالج "دانشگاه Miskatonic" در Arkham ، ماساچوست ، جایی که همه نوع اتفاقات خارق العاده و غیر دنیایی در داستان Lovecraft رخ می دهد ، اتفاق می افتد...
سارا لندون جوان ، هنگام بازدید از شهر کوچکی که یکی از دوستان دوران کودکی اش در آن درگذشت ، افسانه ای محلی را کشف می کند که می تواند پیامدهای مهلکی داشته باشد...
اسکوبی دو و گروهش از عموی فرد دیدن می کنند تا در مورد یک مسافرخانه جنون زده دوران استعمار که او در تلاش است آن را به یک تفرجگاه تبدیل کند ، تحقیق کنند...
هنگامی که رابطه یک پسر کوچک با یک پاگنده پیوند می خورد و می بیند که میمون شبیه انسان در خطر است ، او باید شهامت پیدا کند تا در برابر بزرگترهای خود بایستد تا موجود افسانه ای را نجات دهد و او را آزاد کند...
ظهور لیکانها، حکایت از داستانی در قرون وسطی دارد که در آن دو دسته اشرافی خون آشامان و لیکانها با یکدیگر درگیر می شوند، یک مرد جوان از لیکانها بنام «لوشن» (شین) در مقابل رهبر قدرتمند خون آشامان به نام «ویکتور» (نایی) بپا می خیزد و او در این راه از عشق پنهانیش «سونجا» (میترا) که یکی از خون آشامان است یاری می طلبد اما...