الیزابت، یک ویراستار جوان، به طور اتفاقی با یک خانه قدیمی و ارواح ساکن آن روبرو میشود. این ارواح، که سالهاست در انتظار فرصتی برای بیان داستان خود هستند، به الیزابت پناه میآورند تا او راز قتل عامشان را برای دنیا فاش کند.
طایفههای در حال کوچ از موجوداتی که نیمهانسان و نیمهکفتار هستند، در حال پرسه زدن و شکار انسان هستند. آنها توسط مردی شکار میشوند که به دنبال انتقام مرگ عزیزانش است.
دیوید دریتون یک نقاش است که بهمراه پسرش بیلی در یک شهر کوچک زندگی می کند. او یکروز که مشغول کار در گالری نقاشی می باشد ناگهان طوفان مهیبی باعث شکستن یک درخت و افتادن آن بر روی پنجره استدیو می شود. دیوید با دیدن این شرایط بهمراه بیلی و همسایه شان برنت عازم مرکز شهر می شود تا از فروشگاه مرکزی مقداری مایحتاج ضروری برای مقابله با طوفان خریداری کند. در همین موقع مه عجیب و مرموزی شهر را فرا می گیرد و رفته رفته غلیظ تر می شود. دیوید و سایر افرادی که در فروشگاه هستند ناگهان با مردی با سر و وضع خونین مواجه می شوند که سراسیمه وارد فروشگاه می شود. در ادامه آنها متوجه می شوند که موجودات خطرناکی در مه وجود دارند که انسانها را مورد حمله قرار می دهند. دیوید در این شرایط می کوشد تا همه را آرام کرده و راه حلی منطقی برای این موضوع پیدا کند اما زنی به اسم کارمودی معتقد است که خداوند بخاطر گناهان آنها این بلا را بر سر آنها نازل کرده است…
داستان دربارهی امدادگری به نام مارکوس است که تلاش میکند جان زن جوانی به نام اما را که مورد حمله با چاقو قرار گرفته نجات دهد. همزمان، بیمار دیگری در همان بیمارستان دو نفر را به قتل رسانده و فرار میکند. مارکوس پس از بازگشت به خانه با خیانت همسرش مواجه میشود.
همسر و وکیل ویکتور، ویکتور را مسموم می کند و عامل مرگ او را مواد مخدر می داند. سم نمی کشد و ویکتور آن دو را در عمارت خود به دام می اندازد، جایی که او انتقام خود را می گیرد...
شش دانشآموز دبیرستانی و رهبرشان پس از تصادف اتوبوسشان در طوفان شدید گم میشوند. آنها برای شب در یک پارک تریلر متروکه که توسط زنی جذاب به نام نورما اداره می شود، پناه می برند....
گروهی از دانشجویان در حالی که فارغ التحصیلی را در یک خانه تعطیلات منزوی جشن می گیرند،خود را هدف یک قاتل سادیستی می بینند که آنها را مجبور می کند برای زنده ماندن، یک بازی مرگبار کشتن یکدیگر را انجام دهند...
هواپیمای حامل یک تیم فوتبال کالج در هیمالیا سقوط می کند . زنده ماندن از سقوط تنها بخشی از مشکل آنها بود. تلاش برای تبدیل نشدن به غذای هیولایی که در کوهستان کمین کرده است، چالش بزرگ آنهاست ...
یک متهم سابق به یک آپارتمان قدیمی نقل مکان می کند و در آنجا با یک مشکل خانگی روبرو می شود که شامل یک افسر پلیس، همسرش و دخترشان می شود. با این حال، وقتی او سعی می کند مداخله کند، نفرین مرموز او را به دام می اندازد...
گروهی از شکارچیان گنج از یک کشتیشکستگی جان سالم به در میبرند، اما خود را گرفتار در یک جزیره متروک مییابند که توسط زامبیهای وحشی گوشتخوار تسخیر شده است.
پس از اینکه مارنی واتسون شوهر آزارگرش را در دفاع از خود میکشد، او به حبس خانگی محکوم میشود. او متوجه میشود که خانه توسط روح خشمگین و خشن شوهر مردهاش تسخیر شده است...