پیتر، پسری ۱۲ ساله که در غم از دست دادن یکی از والدین خود به سر میبرد، اکنون در نزد پدربزرگ خود زندگی میکند. پس از شنیدن داستانهایی از یک گرگ فراری، پیتر تصمیم میگیرد تا چمنزار و جنگل وسیع نزدیک را کاوش کند تا خودش گرگ را پیدا کند. در طول مسیر، او با موجوداتی روبرو میشود که به او در این ماموریت کمک میکنند...
دو کارمند جدید استودیو انیمیشن والت دیزنی شبانه در آنجا میمانند و شاهد زنده شدن تمام شخصیتهای دیزنی و گرفتن عکسی به مناسبت صدمین سالگرد استودیو می شوند ...
داستان شخصیت امبر (آتش) را معرفی میکند؛ یک زنی جوان، سرسخت، تندخو و آتشین که دوستی او با مردی بامزه، شیطون و آسانگیر به نام وید (آب) و باورهای او درباره دنیایی که در آن زندگی میکند او را به چالش میکشد...
در آغاز قرن بیستم - ایتالیا شمالی، روستای خانواده اوگتو. زندگی در این منطقه بسیار دشوار شده بود و اوگتوها آرزوی یک زندگی بهتر در خارج از کشور را داشتند. افسانهها حاکی از آن است که لوئیجی اوگتو با عبور از کوه های آلپ زندگی جدیدی را در فرانسه آغاز کرد و بدین ترتیب برای همیشه سرنوشت خانواده محبوب خود را تغییر داد. نوه او برای بازبینی گذشته به گذشته سفر می کند و ...
یک جوان 16 ساله خجالتی به نام روبی گیلمن می فهمد که او وخانواده اش نسلی از کراکنها (هشت پاهای افسانه ای) هستند که به صورت انسان درآمده و در حال زندگی بین آن ها هستند، او که تنها خواسته اش جا افتادن در مدرسه بود حال باید نسل بعدی کراکن های سلطنتی باشد...
سامانتا ویلکینز در کودکی قدرت های ماوراءالطبیعه خود را کشف می کند. او همچنین متوجه می شود که خانواده ای دارد که از وجود آن بی خبر بوده است. این خانواده ریشه های شومی دارند و سامانتا باید با این موضوع کنار بیاید.
هفت نوجوان درمی یابند که آینه های اتاق خوابشان دروازه ای به دنیای دیگر است و به قلعه ای شگفت انگیز منتقل می شوند. در آنجا، دختری با ماسک گرگ آن ها را به بازی دعوت می کند.
اعضای لیگ عدالت ناپدید شدهاند و شهر متروپولیس توسط شروران تسخیر شده است. در این شرایط، تنها یک تیم میتواند این راز را حل کند: اسکوبی دو و دوستانش! اما یک سگ جدید به نام "کریپتو" سگ سوپرمن با قدرتهای فوق العاده وارد شهر میشود و ...
در دنیایی که انسانها و حیوانات انساننما در کنار هم زندگی میکنند، گروهی از حیوانات جنایتکار به نامهای آقای گرگ، آقای پیرانا، آقای مار، آقای کوسه و خانم رتیل برای جلوگیری از گذراندن دوران زندان، توافقی را انجام دادهاند. هنگامی که با آقای گرگ شروع به لذت بردن از این سبک زندگی جدید میکنند، یک شرور جدید ظهور میکند...
جهنم نام یک زندان می باشد که افرادی که کارهای شیطانی زیادی در این دنیا انجام داده اند به این مکان فرستاده می شوند . یک روز زندانیان این زندان مخوف با کمک هم از این زندان فرار می کنند و وارد دنیای واقعی می شوند ، دنیایی که ایچیگو و دوستانش در آن زندگی می کنند . پس از اینکه زندانیان پا به محل زندگی ایچیگو و دوستانش می گذارند آنها تصمیم می گیرند که با این موجودات شیطانی به نبرد بروند اما آنها درمی یابند که توان مقابله با این زندانیان قدرتمند را ندارند ، در ادامه فردی مرموز پا به این دنیا می گذارد و به کمک ایچیگو و دوستانش می رود .