در سال ۱۹۶۳ در ایالت میشیگان آمریکا، دو رقیب تجاری به نامهای کِلوگ و پست با یکدیگر به رقابت میپردازند تا کیکی خلق کنند که میتواند صبحانه را برای همیشه دگرگون کند.
چیارا، دختر یک بازیگر معروف، تصمیم میگیرد تا حد امکان شبیه پدرش شود و با تقلید از رفتار و ظاهر او، به قدری در این نقش فرو میرود که دیگران او را با نام پدرش صدا میزنند.
بابو و یسوع، دو دوست صمیمی که قبلاً مامور تحویل بودند، حالا در نقش ماموران ویژه، ماموریتی پر از هیجان و ماجراجویی را آغاز کردهاند. آنها در این مسیر با چالشهای سخت و غیرمنتظرهای روبرو میشوند که لحظات طنزآمیز و شگفتانگیزی را برایشان رقم میزند.
یک بازیگر جوان و بااستعداد به نام ویتوریا، به دلیل یک اشتباه گذشته از بازی در نقش اصلی یک اپرای مهم محروم میشود. او برای رسیدن به هدفش، هویتی جدید برای خود میسازد و با نامی مستعار برای نقش رومئو درخواست میدهد و موفق میشود. این تجربه جدید، به او کمک میکند تا به خودشناسی برسد و جنبههای پنهان شخصیت خود و اطرافیانش را کشف کند.
داستان درباره گروهی از دوستان است که در یک شام دوستانه، ناخواسته اسرار پنهانی یکدیگر را فاش میکنند و این رویداد، روابط آنها را دستخوش تغییرات بزرگی میکند.
آرتورو، مدیر جوانی است که به دلیل اشتباهی ناخواسته، شغل و روابط شخصی خود را از دست میدهد و مجبور میشود به عنوان پیک کار کند. او برای مقابله با تنهایی به یک هولوگرام وابسته میشود، اما با پایان یافتن دوره آزمایشی رایگان، مجبور میشود برای یافتن عشق و آزادی واقعی تلاش کند.
میشل از پایتخت به روستای دورافتاده روپه در پارک آبروزو نقل مکان میکند. او با چالشهایی روبرو میشود، زیرا میخواهد مدرسه محلی با تعداد اندک دانشآموز را باز نگه دارد. این اتفاقات در پسزمینه فصول زیبای زمستان و تابستان رخ میدهد.
کول از ملاقات با سادی بسیار هیجانزده است اما سادی ناگهان او را رها و رابطهاش را با او قطع میکند. حالا آنها درون هواپیما هستند و رویارویی جالبی با یکدیگر دارند که رازهای بیشتری را آشکار میسازد...
این فیلم کمدی ماجراجویی، خانواده بدن را در یک سفر هیجانانگیز به جزیره کورسیکا همراهی میکند. ماریا و کریستین بدن، شخصیتهای اصلی این فیلم، برای حل یک معمای مرموز و ماورایی به این جزیره سفر میکنند. این فیلم با ترکیب طنز گزنده و عناصر ماورایی، تجربهای متفاوت و لذتبخش را برای مخاطبان فراهم میکند.
یک کمدین زن، در برنامهی استندآپ کمدی جدید خود با عنوان "خانم مجرد"، با استفاده از طنز و شوخیهای رک، به موضوعاتی مانند زندگی مجردی، طلاق و جستجوی عشق جدید میپردازد.
داستان درباره پسربچهای است که میتواند با نقاشیهایش اشیا را زنده کند. وقتی بزرگ میشود و خودش را به دنیای واقعی میآورد، با چالشهای زندگی واقعی روبرو میشود.
سارا و تام در گرداب مشکلات مالی دست و پا میزنند. ورود ناگهانی جسیکا، مهمان ناخواندهای با رفتارهای عجیب و غریب، به خانه آنها، بر وخامت اوضاعشان افزود و آنها را در شرایطی بسیار ترسناک قرار داد.
کانی، فروشندهای که از همسرش جدا شده است، به طور ناعادلانه به قتل متهم و زندانی میشود. در زندان، با گروهی از مجرمان روبرو میشود که او را با خلبان جدید دوست دختر سابقش اشتباه میگیرند. این اشتباه هویتی، زندگی کانی در زندان را به آشوب میکشاند
الیز، زن جوانی که اخیراً از همسرش جدا شده است، تصمیم میگیرد مهمانخانهای قدیمی را که از پدربزرگ و مادربزرگش به او به ارث رسیده، بازسازی کند. در همین حین، لوک، مدیر مالی یک مجموعه بزرگ هتلها، به او علاقهمند میشود.
این داستان درباره یک خانواده به ظاهر معمولی است که رازی تاریک دارند: آنها خونآشام هستند. با وجود میل طبیعیشان به خون، آنها تصمیم میگیرند از نوشیدن خون خودداری کنند؛ اما روزی رازشان فاش میشود.
گروهی از خلافکاران در شب هالووین به دنبال ارتکاب جرم هستند، اما به جای موفقیت، با یک دشمن قدرتمند و ماورایی مواجه میشوند که انتقام کارهای بد آنها را میگیرد.
دو کارمند سوپرمارکت که از مناطق مختلف آمدهاند، به طور اتفاقی با هم آشنا میشوند و به دلیل تعطیلی ناگهانی فروشگاه جدید، آخر هفته را در کنار هم میگذرانند.