"ایوان" کشیشی در کلیسای یک روستا است. او انسان عجیبی است. دنیا را با عینک خوشبینی می بیند و معتقد است با شیطان در حال جنگ است. "آدام" یک آدمسرسخت است که به کلیسا برای انجام خدمات اجتماعی محکوم می شود. او به خود قول می دهد که ایمان "ایوان" را در هم بشکند...
رضا مثقالی (پرویز پرستویی) معروف به رضا مارمولک دزد سابقه داری است که بارها دستگیر و زندانی شده، اما در آخرین دستگیری، اتهام او سرقت مسلحانهاست. رضا در حادثهای مجروح شده و به بیمارستان خارج از زندان منتقل میشود. در آنجا لباس یک روحانی بیمار را میرباید و در لباس روحانیت موفق به فرار از زندان میشود. او با مصونیتی که در لباس تازه پیدا کرده به یک شهرک مرزی میرود تا از طریق و با گذرنامه جعلی از کشور خارج شود اما به دلایلی با یک روحانی دیگر اشتباه گرفته میشود و امامت جماعت محلی را برعهده اش میگذارند...
در سال ۱۸۴۸، یک بانک تصمیم دارد یک ریل راه آهن سرتاسر مکزیک بکشد، از این رو شروع می کند به خریدن بانکهای کوچک و زمینهای کشاورزی بدهکاری که بر سر راه هستند. مامور بانک، ظالمی بنام «جکسون» است. دو زن تصمیم می گیرند جلوی این بی عدالتی را بگیرند، «ماریا» (پنلوپ کروز) دختر زمخت و بی سواد یک مزرعهدار، و «سارا» (سلما هایک)، دختر تحصیل کردهی صاحب بانک. ماریا و سارا جهت فراهم کردن پول برای مردم بی خانهمان و گرفتن انتقام، شروع به سرقت از بانکها می کنند. اما جکسون و افرادش نیز بیکار نمی نشینند و…
ویلبور، خوکی است که ترس از این دارد در آخر کار ممکن است جای او روی میز غذاخوری انسان ها باشد . او سعی میکند با کمک دوست عنکبوتش شارلوت از این اتفاق جلوگیری کند...
خداوند (فريمن) بر «اوان باکستر» (کارل)، نماينده ي کنگره ي امريکا ظاهر مي شود و به او فرمان مي دهد که براي آمادگي در مقابل سيلي عظيم که در پيش است يک کشتي بزرگ بسازد...
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 6 جایزه و نامزد دریافت 31 جایزه دیگر.
"لاورا هندرسون" که به تازگی بیوه شده است،تئاتر متروک "ویندمیل" را خریداری کرده و "ویویان وندام" را با وجود تفاوتهایشان قانع می کند آنجا را اداره کند.اما ایده آنها ابتدا به موفقیت می رسد اما سالنهای دیگر از آنها کپی کرده و فاجعه به بار می آید...
نیم دختر نوجوانی است که بهمراه پدرش جک در یک جزیره زیبا و ناشناخته زندگی می کند . پدرش دانشمند است و بر روی میکرو ارگانیسم های دریایی مطالعه می کند . نیم در طول روز تمام وقتش را صرف ماجراجویی در جزیره و بازی با حیوانات آنجا می کند از جمله یک سوسمار ، یک پلیکان و یک خوک آبی
مردی که به مردان خیانتکار در توجیه کارهای خود کمک می کند با یک مشتری جدید به مشکل برمی خورد. برای کنترل این موقعیت او باید از زنی سلطه گر کمک بگیرد و...
فیلم در مورد 5 نفر به نام های «خاویر»، «ویلیام»، «وندی»، «مارتین»، و «ایزابل» است که پنج سال بعد از ملاقاتشان در بارسلونا، قرار می گذارند که بار دیگر یکدیگر را ببینند...
در سال ۲۰۰۵ حمله ای اتمی به تگزاس و نابودی بخش هایی از آن ایالت، سبب می شود تا در سال های بعد دولت آمریکا خود را در آستانه فاجعه ای زیست محیطی، اقتصادی، اجتماعی بیابد. از این رو برای پیشگیری و کنترل امور، زندگی تمام انسان ها تحت نظر گرفته می شود...
برای خانوادهای با آبرو، مهمان سرزده که تازه عروس و داماد هستند میآید و چون وضع مالی خانواده خوب نیست، همسایگان دست به دست هم میدهند تا آبروی صاحبخانه را حفظ کنند…
یک متصدی هنر به خاطر اینکه رئیسش باعث شد یک نمونه جعلی بخره میخواد ازش انتقام بگیره ولی تو این راه به کمک یک سوارکار عجیب و غیر قابل پیش بینی نیاز داره و…
فیلم در مورد اولین و آخرین باری است که «چارلی بلو» ( جسی بردفورد ) عاشق می شود. رابطه بین او و «جردن» ( الیشا کاتربرت ) چندان موفق نیست، و انگار نیرویی مابین این دو است که اجازه نمی دهد رابطه آن ها به نتیجه برسد...
پس از سال ها قطع ارتباط، مردی انگلیسی به نام “ماکس اسکینر” (راسل کرو) باخبر می شود که عمویش (آلبرت فینی) درگذشته و در “پرووانس” برای او یک قصر و تاکستان به ارث رسیده است. “ماکس” به فرانسه می رود تا هرچه زودتر ارثیه را به فروش برساند. اما خاطرات دوران کودکی (که در این املاک سپری کرده)، جذابیت دختری فرانسوی (ماریون کوتیار) و زنی امریکایی (ابی کورنیش) که ادعا می کند دختر نامشروع عموی “ماکس” است، نقشه های او را بر هم می زند و …
داستان درباره یک خرس قهوهای به نام بوگ است که اهلی شده و برای یک محیط بان کار میکند او با یک گوزن به نام الیوت آشنا شده و همین گوزن زندگی متمدن او را به هم می ریزد طوری که محیطبان مجبور میشود هر دوی آنها را به جنگل بازگرداند و آنها در تلاشی کورکورانه هستند تا از این جنگل فرار کرده و به شهر بازگدند در این میان یک شکارچی به دنبال آنهاست اما آنها با نقشه و با کمک یکدیگر تمام شکارچیان فراری میدهند اما به جنگل عادت کرده و دیگر به شهر باز نمیگردند...