مارک به دلیل رانندگی در حالت مستی، گواهینامه خود را از دست میدهد و به اجبار در دورههای MPA شرکت میکند. او در این دورهها با زنی به نام هلنا آشنا میشود و سعی میکند با کمک او ترک اعتیاد کند، اما...
وودی پس از تجربه شکست در زندگی شخصی و شغلی، به زادگاهش باز میگردد. بازگشت او به خانه، آرامش زندگی خانوادگی را برهم میزند. وودی که مجبور به زندگی با خانوادهاش است، به دنبال راههای جدیدی برای زندگی خود میگردد. در این میان، ملاقات با فنگ لیولیو، همکلاسی قدیمیاش، مسیر زندگی او را تغییر میدهد.
از زمان شروع جنگ، ایوان زابیاکا، که قبلاً کارگر راهآهن در منطقه خارکیف اوکراین بود، رفتاری غیرقابل پیشبینی از خود نشان داده است. اکنون او با وضعیتی روبرو است که یا باید منطقه را ترک کند یا به زندان برود. یک افسر به او آزادی پیشنهاد میکند، اما ایوان برنامههای دیگری در سر دارد.
در بحبوحه دوران کمونیسم، پناهندهای بیپول دل به یک خونآشام جوان و خاص میسپارد که همراه با خدمتکار دست و پا چلفتیاش در ساحل اوقات خود را سپری میکند. داستانی کمدی با محوریت خونآشام و رویکردی مارکسیستی.
کلت سیورز، بدلکاری که برای حفظ سلامتی جسمی و روانی خود یک سال پیش از این حرفه کنارهگیری کرده بود، با ناپدید شدن ستاره فیلم پرهزینه استودیویی که کارگردانی آن را همسر سابقش بر عهده دارد، دوباره به کار بازگردانده میشود...
سلیم پس از ارتقا به مدیر، در اولین روز با ورشکستگی و بدهی کلان مواجه میشود. حکمت نیز که ناجی یاغمور بود، مغلوب افراد ولگرد شده و هر دوی آنها به خاطر بدشانسیهایشان خواهان مرگ هستند.
این فیلم کمدی-ترسناک، داستان شهری را روایت میکند که در اثر نفرینی در زمان گرفتار شده است. سه نفر از ساکنان این شهر با روحی روبرو میشوند که آنها را به چالش میکشد تا خرافات، سنتها و عشق را زیر سوال ببرند.
یک پسر جوان برای اولین بار در شب بازی دوستانهی نامزدش با دوستان او ملاقات میکند و می خواهد که حسابی خودشو خوب نشون بده. اما ناگهان، با حضور نامزد سابقش، همه چی به هم میریزه...
پس از انتخاب پو به عنوان رهبر معنوی دره صلح، او باید اژدها جنگجوی جدیدی را پیدا و آموزش دهد، در حالی که یک جادوگر شرور قصد دارد تمام ابرشرورانی را که پو به دنیای ارواح فرستاده، دوباره احضار کند...
دو دوست که خاطره یک جنایت گذشته آنها را آزار میدهد، خود را در یک فروشگاه رفاه همراه با غریبههایی گرفتار میبینند، جایی که ارواح رها شده در کمین قربانیان خود هستند.
یک جوان بیکار به نام آلپارامبیل گوپی مجبور به سفری دور از خانهی خود میشود. این سفر ناخواسته، در نهایت مسیر زندگی او را به طور شگفتانگیزی تغییر میدهد.
ویکتور و اولگا که سالهاست در زندگی مشترکی پر از تنش و کینه به سر میبرند، بالاخره موفق به پرداخت وام مسکن خود شدهاند و به نظر میرسد از زندگی در آپارتمان جدید خود لذت میبرند. اما آرامش آنها با سر و صدا و روابط نامتعارف همسایگان کناری از بین میرود.
ژانا که 20 سال از پدرش جدا بوده، پس از خبر مرگ او به شهر زادگاهش بازمیگردد. او قصد دارد پس از مراسم تشییع جنازه به مسکو بازگردد، اما پدرش به طور معجزه آسایی زنده میشود و از او میخواهد که آخرین روز باقیمانده را با هم بگذرانند.
خَنِه بعد از جدایی از عشقش غمگین است، اما دوستان صمیمی او، آرورا، جینو و هانی پاپی در کنارش هستند و او را به قوی بودن و ادامه زندگی تشویق میکنند. برای کمک به خَنِه تا آرامش مورد نیازش را پیدا کند، سفری به دور پنجاب آغاز میکنند.