شرح ملاقات کیون-وو (چا) با دختر بی اسم و رسمی که کیون-وو ناگزیر به یاری دختر می شود چرا که اطرافیان به اشتباه فکر می کنند او دوست دخترش است. کیون-وو یکبار به او کمک می کند و دچار حس مسئولیت شدیدی در قبالش می شود تا جایی که هرگونه سوء استفاده او را تحمل می کند و …
یک زوج جوان اهل آیووا، در حالی که به دنبال آپارتمان و شغل میگردند، به آپارتمان عمه آگاتا در منهتن، که اجارهای کنترلشده دارد، نقل مکان میکنند. شش هفته بعد، زمانی که آگاتا میمیرد، آنها تصمیم میگیرند این موضوع را پنهان کرده و در آنجا بمانند.
پس از اینکه دکستر با روباتهایی روبهرو میشود که میخواهند «کسی را که آینده را نجات داده است نابود کنند»، از ماشین زمان خود استفاده میکند تا ببیند چگونه آن را نجات داده است....
یک بدلکار سابق سینما در آلمریا، اسپانیا و چند تن از همکارانش به اجرای نمایش های بدلکاری برای مخاطبان کوچک در مجموعه رو به زوال ساخته شده برای وسترن های قدیمی خلاصه می شوند....
«شان بيتمن» (وان دربيک)، دانشجوي کامدن کالج، يکي از معتبرترين مدارس خصوصي شرق امريکاست. «شان» از «لورن هايند» (سوسامن) دانشجويي مقيد به اصول اخلاقي و ظاهرا غير قابل دسترسي، خوشش آمده است؛ در حالي که «لورن» شيفته ي «ويکتور» (پارديو)، پسري خوش سيما و از خود متشکر شده است...
دولمایت شرور برای یاری رساندن به راهبان، به معبد شائولین میرود تا آنها را در نبرد با نینجاها و راهب بدنام آفریقایی یاری دهد؛ راهبی که برای تصاحب دنیای هنرهای رزمی با نینجا هو متحد شده است.
سه نفر و یک نوزاد در امتداد یک جاده راهی سفرهای جداگانه شدند. رویاها و داستان های متفاوت آنها در میان مسیر نفس گیر متروک پاتاگونیک در هم تنیده می شوند...
خوان کارلوس و آلبروتو دو مرد جوان هستند که در آپارتمانی زندگی می کنند که متعلق به عموی کارلوس است. آنها تصمیم میگیرند اتاقهایی را اجاره کنند تا پول بیشتری به دست آورند، اما جاهطلبیشان بیش از حد انتظار آنها را به دردسر میاندازد...
جک سیمپسون به یک باشگاه بولینگ چمنی ملحق می شود تا اجازه استفاده از یک پارکینگ رایگان را داشته باشد، اما زمانی که باشگاه دچار مشکل مالی می شود، سیمپسون مجبور می شود با جمعیت بسیار مسن تر بازی کند...
نائویا (کازویا تاکاهاشی) سرگرم زندگی مدرن خود است، اما به این شک دارد که چیزی از دنیای او کم شده است. او ناگهان با مردی به نام کاتسوهیرو (سیچی تانابه) آشنا می شود و عاشق او می شود.زنی به نام آساکو (ریکو کاتائوکا) به او و کاتسوهیرو پیشنهاد میدهد که صاحب فرزندی شوند..