داستان فیلم در سال ۱۹۷۱ و در آسمان کره رخ میدهد. در این فیلم، مسافران یک هواپیمای مسافربری که ربوده شده است، برای نجات جان خود در شرایطی دشوار و نفسگیر میجنگند.
گروهی از نوجوانان که در حال ساختن یک فیلم سرقت با بودجه بسیار کم هستند، مجبور میشوند یک سرقت واقعی انجام دهند؛ زیرا کارت حافظهای که فیلم آنها در آن ذخیره شده، توسط مدیر بیرحم یک مرکز خرید دزدیده میشود.
برادر شخصیت اصلی داستان در خارج از کشور کشته میشود. او به همراه یک پلیس زن برای کشف راز این قتل همکاری میکند و در این میان، شهری دیگر نیز با تهدید روبرو میشود. آنها متوجه میشوند که این دو رویداد به هم مرتبط هستند.
رادیکا، یک کارآموز روزنامهنگاری، در پی کشف راز مرگ مشکوک رانندگانی است که در روگذر دور برگرد غیرقانونی میزنند. اما در جریان تحقیقات، خود او به مظنون اصلی تبدیل میشود.
دو سارق که به دلایل مختلف با هم شریک شدهاند، پس از شکست خوردن در یک سرقت بزرگ، برای نجات جان خود باید از دست پلیس، مأموران دولتی و یک رئیس جنایتکار فرار کنند.
در پی یک ملاقات تصادفی، کتی، زنی جسور و بیباک، مجذوب بنی، عضو یک گروه موتورسواری در منطقه میدوست به نام وندالها میشود. با تبدیل شدن این گروه به دنیای خطرناکی از خشونت و قانونشکنی، بنی ناگزیر به انتخابی دشوار بین عشق کتی و وفاداری به گروهش میشود.
این فیلم ، سفری را توصیف میکند که در آن دو یا سه شخصیت جالب، با تنشها و پیوندهای پیچیدهای با یکدیگر مواجه میشوند. هر یک از این شخصیتها، مسیر خود را میپیمایند و در طول مسیر، با چالشها و فرصتهای مختلفی مواجه میشوند.
لی چانگ فنگ که غم از دست دادن دخترش، او را به ستوه آورده بود، با دلی پر از خشم و انتقام، راهی سفری پرماجرا شد تا از عاملان این جنایت هولناک، انتقام بگیرد.