در ایام کریسمس، گروهی از دوستان صمیمی که از کودکی با هم بزرگ شده بودند، پس از ۱۰ سال به زادگاهشان بازمیگردند تا در مراسم بزرگداشت معلم دبیرستانی محبوبشان شرکت کنند.
پس از مرگ تاجر ثروتمند بر اثر بیماری، پروندهای از یک قتل عمدی با آتشسوزی که یک سال پیش رخ داده بود، آشکار شد. این پرونده، وارث اول اموال یعنی پسر نامشروع متوفی را درگیر خود کرد و همین امر باعث پیچیدگی تقسیم اموال شد.
یک معلم مدرسه که مشغول آمادهسازی شهرش برای یک برنامه تبادل دانشآموزی است، ناگهان با چالش هیجانانگیزی از سوی خواهرش روبرو میشود که تعطیلات آرام او را به هم میریزد.
بازیگری که به خاطر نقش مادری ایدهآلش معروف شده بود، پس از یک رسوایی، برای فرار از مشکلات زندگیاش به یک اقامتگاه لوکس میرود. اما به دلیل یک رویداد نجومی نادر و رزرو کامل هتلها، او بدون جا میماند.
رز با به ارث بردن خانه مادرش به شهر محل تولدش بازمیگردد و با دوستان قدیمیاش دوباره وصل میشود. آنها با هم تلاش میکنند تا با استفاده از یک دستور پخت قدیمی، کلیسای شهر را نجات دهند و در این مسیر، عشق و خاطرات گذشته نقش مهمی ایفا میکنند.
داستان جوی، زنی که پس از از دست دادن عزیزش، به ایالت دیگری نقل مکان میکند. او در این ایالت جدید با چالشهای جدیدی مانند روابط پیچیده و روبرو شدن با گذشته مواجه میشود.
یک خواننده و یک فوتبالیست مشهور با هم شروع به دوستی میکنند، اما این رابطه به سرعت مورد توجه رسانهها قرار میگیرد. آنها باید تصمیم بگیرند که این رابطه واقعی است یا اینکه فقط یک بازی تبلیغاتی است.
توری، یک وکیل تازه بیکار شده، سفری را برای پیدا کردن شمعهای حنوکیه آغاز میکند. این سفر او را به یک بار در شیکاگو میکشاند، جایی که او روحیه تعطیلات را متحول میکند و شجاعت پیدا میکند تا مسیر جدیدی را در زندگی دنبال کند.
سارا، با خاطرات کودکیاش در مزرعه خانوادگی، به این مکان بازمیگردد. او برای حفظ نانوایی قدیمی، که یادآور روزهای خوش گذشته است، تلاش میکند. دین، جوانی مهربان و کمککار، در این مسیر همراه او میشود و به سارا امید میدهد.
در نمایش سالانهی کریسمس شهر، اتفاقی غیرمنتظره رخ میدهد. شش جوان شیطان با ایجاد آشوب، همه برنامهها را به هم میریزند و باعث شگفتی و تعجب همه میشوند.
لیا که عاشق جشن کریسمس است، همیشه از دور به این جشن نگاه میکرده، چون خودش یهودی است. با اینکه خانوادهاش هانوکا را جشن میگیرند، لیا همیشه آرزو داشته یک کریسمس سنتی را تجربه کند. حالا که گرهام، دوست پسرش، دعوتش کرده تا تعطیلات را با خانوادهاش در کانکتیکت بگذراند، خیلی ذوقزده است. لیا که مشتاق است آن کریسمس رویایی که همیشه تصورش را میکرده، تجربه کند...