هرمن هم اکنون کشاورزی موفق در شهری کوچک است، که درگیر دختری زیبا اهل همان محل شده است. او و حیوان خانگی سخنگو اش تصمیم میگرند به یک سیرک بپیوندند. هرمن پس از رفتن به سیرک عاشق بندباز سیرک می شود و...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 5 جایزه و نامزد دریافت 3 جایزه دیگر.
«جاناتان سویچر» یک هنرمند جوان است که بنظر می رسد در هیچ شغلی نمی تواند به موفقیت برسد. اما زمانی که او یک مجسمه مانکن می سازد، عاشق آن می شود. این مانکن تنها چیزی است که به او احساس واقعی هنرمند بودن را می دهد…
“رینت” و “میرابل” دو دختر جوان هستند.”رینت” در حومه شهر و “میرابل” در پاریس زندگی می کنند.آنها همدیگر را در تعطیلات ملاقات کرده و به یکدیگر علاقه مند شده و تصمیم به زندگی در پاریس می گیرند.اما وقتی شخصیتهای متفاوتی دارند زندگی کردن با همدیگر آسان نیست..
داستان فیلم درباره پسر نابغه ای است که با سن خیلی کم وارد دانشگاه می شود و در آنجا با هم اتاقی خود شروع به انجام پروژه ای درباره لیزهای قوی می کند. بعد از اینکه آنها دستگاه خود را می سازند استاد آنها دستگاه را می دزد و آنها تصمیم می گیرند که دستگاه را برگردانند…
جینی در شهرشان یک تازه وارد است. او با لین آشنا می شود. لین علاقه بسیاری به رقصیدن دارد. زمانی که یک مسابقه جهت انتخاب یک زوج رقاص برای تلویزیون برگزار میشود، جینی و لین تصمیم میگیرند شانس خود را امتحان کنند، اما مشکل اینجاست که پدر جینی با این تصمیم مخالف است...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 1 جایزه و نامزد دریافت 5 جایزه دیگر.
ويسکانسين، بيستم اوت سال 1977. «جني هيدن» (آلن) بيوه اي جوان است که شبي نوري آبي رنگ وارد اتاقش مي شود و کم کم شکل و شمايل و مشخصه هاي همسر مرحومش را به خود مي گيرد. اين موجودي بيگانه (بريجز) است، که سعي مي کند. با «جني» ارتباط برقرار کند...
1 مرتبه نامزدی جایزه .BAFTA Film Award. همچنین 5 جایزه و نامزد دریافت 1 جایزه دیگر.
سال 1984. در شهر «ايراستريپ يک» که قبلا لندن بوده و اکنون پايتخت يکي از سه ابر قدرت جهان يعني «اوشينا»ست، «وينستن اسميت» (هرت) پس از شکنجه هاي شديد جسماني و رواني سرانجام مي آموزد که تنها به «برادر بزرگ» عشق بورزد...
"ویلی" خواننده ای آلمانی در سوئیس عاشق "رابرت" آهنگسازی یهودی می شود.اما خانواده او تصور می کنند "ویلی" نیز یک نازی بوده و برای آنها خطر دارد.روزی "ویلی" به "رابرت" کمک می کند اما مجبور می شود در آلمان بماند.وقتی "ویلی" شروع به خوانندگی می کند بسیار مشهور شده و همه سربازان صدای او را از رادیو می شنوند.حتی با وجود اینکه "هیتلر" خواهان ملاقات با او می شود او "رابرت" را فراموش نکرده است...