هنگامی که امبر تعطیلات را با عمه دورا می گذراند و به برنامه ریزی یک کنسرت کریسمس برای جمع آوری سرمایه کمک می کند، امبر به عمه اش نزدیک تر می شود و عشق جدیدی وارد زندگی او می شود...
یک هواشناس تلویزیونی که از اعتقاد به جادوی کریسمس امتناع می ورزد، شهر را برای یافتن میراث خانواده اش جستجو می کند، چون خواهرش فکر می کند این کار جادویی است. یک هم مدرسه دوران کودکی به او در این کار کمک می کند ...
هنگامی که یک طراح ویترین فروشگاه بزرگ بوستون به شهر کانکتیکات خانواده اش سفر می کند تا به طراحی رقص شب کریسمس جشنواره دانه های برف سالانه خود کمک کند، جرقه ها به پرواز در می آیند و باید با نوه سرسخت اما فداکار بنیانگذاران جشنواره کار کنند.
زندگی لورا، یک مدیر فروش ساده، زمانی تغییر می کند که او به سیسیل سفر می کند اما توسط ماسیمو، یکی از اعضای مافیا ربوده می شود. ماسیمو او را به مدت 365 روز گروگان نگه می دارد تا او را عاشق خود کند...
داستان فردی به نام لوری که به منظور امرار معاش خانه ها را راه اندازی می کند. شلوغ ترین فصل او کریسمس است! اگرچه او معمولاً فقط خانههایی را که برای فروش هستند ترتیب میدهد، اما وقتی یک بیوه ثروتمند به نام اورت از او میخواهد که خانهاش را به نمایش بگذارد، مجذوب او میشود و...
داستان تلاقی روابط عاشقانه، کار و زندگی که با ملاقات یک برنامه ریز عروسی و عکاس مراسم ازدواج صورت می گیرد که مهر یکدیگر را در دل هایشان جاری می کند و جرقه رابطه ی عاشقانه را آغاز می کند...
سه دوست از خارج از کشور برمیگردند و هر کدام از آنها به چیزی از گذشتهاش برخورد میکنند. سرانجام آنها به شهر خود می روند تا خانه یکی از دوستان دوران کودکی خود را از تخریب نجات دهند...
هارپر قبل از کریسمس در ممفیس است و پس از سه سال کار در موزههای اروپا به دیدار خواهر و خانوادهاش میرود. هارپر که با دو خواهرزادهاش از گریسلند بازدید میکند، با یک پدر مجرد سه فرزند آشنا میشود و به او شغلی به عنوان پرستار موقت پیشنهاد میشود.
در سال 1994 دو نفر در حال تبادل داستان در یک برنامه رادیویی با یکدیگر ملاقات می کنند. آنها عاشق می شوند، اما به نظر می رسد که نمی توانند زمان مناسب برای دیدار را تعیین کنند.