«آماندا» (دياز)، سازنده ي آنونس فيلم ها، اهل لس آنجلس و «آيريس» (وينسلت)، روزنامه نگار اهل ساري، انگلستان، هر دو به سايتي اينترنتي مراجعه مي کنند به نام «خانه تاخت زني» و تصميم مي گيرند براي فراموش کردن شکست هاي عاطفي شان، دو هفته اي خانه هاي شان را در انگلستان و امريکا، با هم عوض کنند...
منهتنی کاترین اومارا (هچه) با مرد جوانی که از دست پدرش فرار کرده است پیوند می خورد . زمانی که پدر یک سال بعد برای فروش درختان کریسمس خود به نیویورک باز می گردد، او و کاترین با یکدیگر برخورد می کنند...
کیت دختر نوجوان و زیبایی است که با مادرش زندگی می کند و در زمینه برقراری ارتباط اجتماعی تجربه ای ندارد . مادر کیت زنی بی توجه به مسائل اخلاقی است که هر بار که در یک رابطه عشقی شکست می خورد از محل اقامتشان به جای دیگری نقل مکان می کند و بنابراین کیت همیشه دختری تنها بوده و هیچ دوستی ندارد . از سوی دیگر جان تاکر که پسری خوش تیپ و خوش هیکل و کاپیتان تیم بسکتبال مدرسه است و تجربه زیادی در ارتباط با دختران دارد همزمان با سه تا از دخترهای مدرسه به اسامی هیدر ، کری و بت دوست می شود و در ادامه هر سه آنها را رها می کند . دخترها که متوجه این موضوع شده اند با هم متحد شده و تصمیم می گیرند از جان انتقام بگیرند . بنابراین آنها نقشه ای طرح می کنند که کیت را به نحوی با جان آشنا کنند و سپس کاری کنند که کیت او را رها کند تا دل جان بشکند اما در ادامه مشخص می شود که کیت و جان واقعاً دلباخته هم شده اند.
مادئا یک مادربزرگ پرمشغله با مسئولیت های زیادی است. او باید از نیکی مراقبت کند و همچنین یک گردهمایی خانوادگی برگزار کند. آیا او می تواند از پس اتحاد مجدد برآید؟..
یک کمدی رمانتیک شهری درباره یک پلیس جوان اهل سن دیگو که به همراه نامزدش به لس آنجلس سفر میکند تا با خانواده عجیب و غریب او دیدار کند و خبر نامزدیشان را به آنها بدهد.
داستان در مورد صعود آیریس به اوج مثلث عشق/قدرت است که شامل معشوق انگلیسی مک هیث و آرت، یک بوکسور جوان جدی است. در چشم انداز اخلاقی ، هر شخصیت در تلاش است تا حاکمیت خود را ایجاد کند...
برنده 1 جایزه اسکار همچنین دریافت 3 جایزه دیگر. همچنین نامزد دریافت 4 جایزه دیگر.
درست پس از پیروزی نیروهای متفقین در اروپا، کنفرانس پتسدام برگزار می شود. «جیک» (کلونی) یک نظامی امریکایی که سال ها قبل نیز مدتی در برلین زندگی کرده، با هواپیما وارد آلمان می شود تا درباره ی این کنفرانس مطلب بنویسد. اما دیری نگذشته که گذشته ی «جیک» خود را به شکل و شمایل یک زن به رخ او می کشد. این زن، «لنا» (بلانشت)، حالا در ویرانه های برلین خیابان گردی می کند...
پریم، دوست زنباز کیشان و سانی، آنها را با زنی خیابانی به نام بابی آشنا میکند. این آشنایی، باعث میشود که کیشان و سانی دروغهایی بگویند و سوءتفاهمهایی ایجاد شود....
سمیر عاشق سونیا است اما متأسفانه به او دروغ گفته و گفته که قبلاً ازدواج کرده است. وقتی سونیا میخواهد همسرش را ملاقات کند، سمیر از پرستار وظیفهشناسش، ناینا، میخواهد نقش همسرش را بازی کند. این نقشه که قرار بود ساده باشد، به یک کمدی پر از اشتباه تبدیل میشود.
وقتی چارلی نامزد سابق رجینالد کولج به پمپ بنزینی که در آن کار می کند می رود، متوجه می شود که پس از سه سال دوری هنوز او را دوست دارد. فقط یک مشکل وجود دارد: چارلی در عرض 36 ساعت با مرد دیگری ازدواج می کند...