نا ده گی، سرکرده یک باند دانشآموزی بود و بر تمام مدارس منطقهاش حکومت میکرد. او تصمیم گرفت باند را منحل کند و به یک دانشکدهی آموزش سطح سوم رفت تا معلم شود. او در دبیرستان کانگهو، که به خاطر فراوانی مشکلسازان شناخته میشد، استخدام شد. باندهای دانشآموزی در دبیرستان کانگهو، که هیچ معلم دیگری با آنها سر و کار نداشت، با ده گی، که درس خودساختهای را آماده کرده بود، درگیر شدند و جنگ بین معلم گنگستر و باند دانشآموز در دبیرستان کانگهو شروع شد.
در یک جامعه بزرگ در حومه برزیل، جایی که درگیری بین پلیس و دزدها به شکل جنگی تمامعیار درآمده، ریو بالدو به خاطر عشق به دیادوریم به یک جنایتکار تبدیل میشود، اما هرگز جرأت نمیکند احساساتش را آشکار کند.
در زمانی که جهش یافته ها و جنگجویان بیگانه غول پیکر حکمرانی را به دست گرفتهاند، یک گروه شورشی از بازماندگان باید به ماشینهای نبردی عظیم پناه ببرند تا با مهاجمان بینستارهای که تهدیدی برای بشریت هستند، مقابله کنند...
یک افسر پلیس ویژه دیرتر از موعد مقرر به نامزدش برای تماشای جواهرات گرانبها در ساختمان شرکتی که او رئیس حراست آنجاست، ملحق میشود. در همین حال، تروریستها نقشه سرقت جواهرات را میکشند.
داستان فیلم دربارهی وی است که یک قاتل نخبه نظامی است و از زندگی قتل خود فرار میکند و توسط یک خانوادهای که رنج زیادی دیده اند ، پذیرفته میشود. هنگامی که عشق برای همه آنها ممکن به نظر میرسد، گذشتهی وی ناگهان همه را در خطر قرار میدهد...
فیث همه چیز را به عنوان یک مادر و همسر دارد، اما یک سال پس از آنچه که او معتقد است یک تصادف رانندگی بوده است، فیث متوجه می شود که او یک ستوان عملیات ویژه ارتش با اطلاعات طبقه بندی شده است...
فیلم گروهی از شکارچیان مرد را دنبال می کند که به طور منظم با فرصت برنده شدن در یک شکار با جایزه ۱۰۰ هزار دلاری ، زنان را به جزیره خود جذب میکنند ، تا اینکه متوجه میشوند خودشان شکار شدهاند، اما اینبار آنها با دختران اشتباهی سر و کار دارند و باید با عواقب آن کنار بیایند ...
زمین در خطر است چون یک هیولای فضایی که ستارهخور است، به سمتش حمله میکند. انسانها توی شهرهای زیرزمینی پناه بردند، اما بعضیهاشون نخواستند مثل مورچهها زندگی کنند و بعد از بیست سال یک سلاح قوی برای مبارزه با هیولا درست کردند. ولی هیولا قبل از نبرد آخر متوجه خطر شد و شهر زیرزمینی رو ویران کرد. حالا فقط یک پسر جوان که از انسانها متنفره، میتونه با هیولا بجنگه. آیا او میتونه کینش رو فراموش کنه و انسانها رو نجات بده؟
جیمی از پایان رابطهاش با دوست دخترش پشیمان است، در حالی که ماریان نیاز به آرامش دارد. آنها برای شروع دوباره، به سفری جادهای غیرمنتظره به تالاهاسی میروند. اما با برخورد به گروهی از مجرمان ناشی، مسیر سفرشان را به هم میریزد...
یک عمو و برادرزاده سعی میکنند تا اراضی خود را از یک مالک فاسد کازینو برگردانند . یک کشاورز تحت فشار قرار میگیرد تا بدهی عظیم پسرش که به بازیهای شرطی مشغول بوده ، را پرداخت کند. هر دو مشکل منبع یکسانی دارند و با هم خواهند آمد...
وقتی چهار دوست برای یک ماجراجویی لذتپرستانه به تایلند می روند ، سریعاً خود را تا گردن در دردسر مییابند زمانی که یکی از آنها توسط یک قاچاقچی بدنام ربوده میشود. در حالی که آنها برای حفظ جان و محافظت از یکدیگر تلاش میکنند، با استفاده از مجموعه منحصربهفردی از مهارتها در یک نبرد تمامعیار برای زنده ماندن مبارزه میکنند...
مدی، دانشجویی که شبها به عنوان قفلساز کار میکند، شبی با دختری مرموز به نام کلر آشنا میشود. کلر کسی نیست که ادعا میکند و مدی باید در یک شب، در شهری پر از آشوب، بیگناهی خود را ثابت کند.