در عواقب یک حادثه در یک دبیرستان مرموز, وکیل مدرسه از تنها شاهد حادثه بازجویی میکند و شاگرد امیدوار است که بتواند در دادخواهی از مدرسه دفاع کند, در همین حال...
يک مامور امنيتی به اسم ديويد دان زمانيکه با قطار در حال بازگشت از محل کار به منزلش است، ناگهان قطار از خط خارج شده و دچار تصادم شديدی می شود. اما از بين صد و سی و دو نفر مسافر قطار تنها ديويد است که بطور معجزه آسایی بدون اينکه حتی يک زخم کوچک بر روی بدنش بوجود آمده باشد زنده می ماند. مدتی بعد يک کلکسيونر کتابهای کاميک به اسم اليجا پرايس که بخاطر استخوانهای شکننده ای که دارد به آقای شيشه ای معروف شده با او تماس می گيرد و فرضيه باور نکردنی ای را با ديويد مطرح می کند: او معتقد است که ديويد يک ابرقهرمان است که بدنش هيچ صدمه ای نمی بيند.
سارا لندون جوان ، هنگام بازدید از شهر کوچکی که یکی از دوستان دوران کودکی اش در آن درگذشت ، افسانه ای محلی را کشف می کند که می تواند پیامدهای مهلکی داشته باشد...
یک مرد و دوستش قصد دارند عمه عجیب و غریب اما ثروتمند مرد را از عمارت سرقت کنند. با این حال عمه ده ها گربه را در خانه خود نگه می دارد و این مرد از گربه ها می ترسد...
یک پیانیست مشهور، هر دو دست خود را در یک حادثه از دست می دهد. وقتی دستان جدید به او پیوند می خورند، او اطلاع ندارد آن دستها روزگاری متعلق به یک قاتل بوده اند...
اسکوبی دو و گروهش از عموی فرد دیدن می کنند تا در مورد یک مسافرخانه جنون زده دوران استعمار که او در تلاش است آن را به یک تفرجگاه تبدیل کند ، تحقیق کنند...
داستان فیلم درباره زوجی جوان است که خانه ای دور افتاده از شهر را خریداری میکنن و برای زندگی به آنجا میروند. اما در این خانه اتاقی پیدا میکنند که آرزوهای آنها را براورده میکند. بزرگترین آرزوی آنها بچه دار شدن است و …
زندگی یک روانشناس بالینی زن از کنترل خارج می شود زیرا او به پلیس کمک می کند تا یک قاتل سریالی زوال عقل را جستجو کند و او یک بیمار جدید را درمان می کند...
1 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 2 جایزه و نامزد دریافت 17 جایزه دیگر.
«هنک دیرفیلد» کهنه سرباز جنگ ویتنام پیامی از طرف ارتش مبنی بر بازگشت پسرش از عراق و سپس ناپدید شدنش دریافت می کند. هنک که یکی دیگر از پسرانش را سال ها قبل از دست داده، این بار برای یافتن دومی عازم محل خدمت وی می شود. در آنجا با مراجعه به بخش گمشدگان اداره پلیس متوجه می شود که تشکیلات پلیس قادر به کمک به او نیست، چون تحقیقات در مورد پرسنل نظامی فقط بر عهده ارتش است. اما اصرار او و اینکه نظامی ها در حال مخفی کردن چیزی هستند، توجه کارآگاه «امیلی سندرز» را جلب می کند. پس از یافته شدن جسد تکه تکه شده «مایک دیرفیلد» ارتش با اعلام اینکه جسد در محدوده منطقه نظامی یافته شده، پرونده را از دست سندرز خارج می کند. اما پرس و جو از افراد محلی توسط هنک دیرفیلد که موفق شده موبایل پسرش را از کمد وسایل وی در پایگاه کش برود، او را به سوی سرنخ هایی هولناک درباره چگونگی مرگ پسرش راهنمایی می کند...