برنده 8 جایزه اسکار. همچنین 16 جایزه و نامزد دریافت 13 جایزه دیگر.
«پروفسور هنري هيگينز» (هريسن) با رفيق زبان شناسش، «سرهنگ پيکرينگ» (هايد-وايت) شرط مي بندد که مي تواند دختر گل فروش و عامي لندني، «اليزا دوليتل» (هپبرن)، را به خانمي متشخص بدل سازد که فصيح و بليغ حرف بزند...
چاک اسکات، خوانندهای در سبک کانتری وسترن، به زادگاه خود در تپههای کارولینا بازمیگردد و ناخواسته درگیر نزاعی میان گروهی از مشروبسازان محلی و «رونوئرز» میشود.
خدمه دیوانه مکهیل تصمیم میگیرند از قایق PT خود به عنوان یک سالن شرطبندی خارج از مسیر استفاده کنند و زمانی که به چند تفنگدار دریایی بدهکارند و اسبی که خریدهاند باعث میشود یک زیرزمین ژاپنی به گل نشسته، دچار مشکلات زیادی شوند.
"راجر ویلوبی" به نظر می رسد در رشته ماهیگیری بسیار حرفه ای است.او کتابهایی در اینباره می نویسد و مشتریانش او را بسیار دوست دارند.تنها یک مشکل وجود دارد:او در زندگی اش هیچوقت ماهیگیری نکرده است.وقتی صاحب فروشگاه او را وارد یک مسابقه ماهیگیری می کند همه چیز به هم می ریزد...
در طول جنگ جهانی دوم، یک ستوان آمریکایی که در هندوستان مستقر بود، یک درجهدار بریتانیایی را با شلیک گلوله به قتل میرساند. او به جرم خود اعتراف میکند، اما دلیلش برای این قتل به قدری عجیب است که وکیل مدافعش را گیج میکند.
فیلمی بر اساس داستان زندگی واقعی خواکین موریتا میباشد، یاغی مکزیکی که در نیمه اول قرن نوزدهم زندگی میکرد. او با همراهی یک گروه از اوباش و ادمکش موجی از ترس و وحشت را در کالیفرنیا به راه انداخته بود. عده ای او را رابین هود و عده ای دیگر او را یاغی آدمکش می نامند...
یک کلانتر در دفاع از خود، پسر یک چوپان را میکشد. همسر چوپان و رهبر یک باند، چوپان را تحت فشار قرار میدهند تا سعی کند دستی که کلانتر با آن شلیک کرده را فلج کند...
2 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 2 جایزه و نامزد دریافت 5 جایزه دیگر.
بیتل ها، »جان لنن«، »پل مکارتنی«، »جرج هریسن« و »رینگو استار«، با قطار به لندن می روند تا در تلویزیون کنسرتی اجرا کنند. علاوه بر مدیر برنامه، »نورم« (راسینگتن) و دستیارش، »شیک« (جونکین)، پدر بزرگ »مکارتی« (برامبل) نیز با آنان هم راه است…
در سال 1875 یک باند قانون شکن قاتل مجرمان را از زندان می شکند، از آنها برای کمک به جنایات استفاده می کند و سپس آنها را برای پاداش می کشد، زمانی که به اندازه کافی بالا رفت.
استون در حالی که خانه اش را در لندن بازسازی می کند، از روی ترحم، یک مرد بی خانمان را اسکان می دهد، اما برادر استون به این ادم قدیمی بداخلاق طعنه می زند و مورد آزار و اذیت قرار می دهد.