اطلاعیه
برای استفاده از کد تخفیف salamati تنها تا شب شنبه فرصت دارید، بعد از آن قیمتها به صورت عادی خواهد بود.
لینک مستقیم به خرید با کد تخفیف
مدیریت نایت مووی
کتاب "داخل لمان برادرز" روایتی است از تلاشهای ناموفق برخی از کارمندان این شرکت برای افشای فساد مالی گستردهای که در آن رخ میداد و در نهایت به فروپاشی این بانک سرمایهگذاری منجر شد.
ایتالیا، 1997. وقتی کلارا و ایرنه، دو دختر 17 ساله، همدیگر را ملاقات کردند، هیچ شباهتی به هم نداشتند اما به طرز شگفتانگیزی با هم کنار میآمدند. آنها برای گذراندن یک تابستان آزاد و دور از واقعیت ناخوشایندی که میخواستند فراموش کنند، با هم فرار کردند و به جزیرهای در سیسیل رفتند.
داستان زندگی زنی جوان به نام ژان در قرن نوزدهم روایت میشود. این داستان به صورت پراکنده و گذرا به زندگی ژان میپردازد و نشان میدهد که او در مسیر بزرگسالی با چه سختیها و چالشهایی روبرو میشود.
دو زن که سابقه رابطه عاطفی پیچیدهای با هم داشتهاند، به طور اتفاقی در جنوب فرانسه یکدیگر را ملاقات میکنند و این ملاقات باعث احیای احساسات قوی و حسادت بین آنها میشود.
یک نوجوان قبل از اینکه برای یک شب مهمانی برود، برای تست یک داروی جدید به سراغ فروشنده مواد مخدرش میرود. در راه برگشت به خانه، زنی زخمی را سوار میکند و شب به طرز عجیبی تغییر میکند.
داستان مارسل، رانندهی تاکسی، از جایی آغاز میشود که او با زنی اغواگر آشنا میشود. این زن او را به دنیایی دیگر میکشاند؛ اما مارسل در دل، همچنان به عشق پاک خود، لیزا، وفادار میماند.
این مستند به بررسی تحولات ورزش دویدن میپردازد و نشان میدهد که چگونه از یک ورزش محدود به ورزشکاران مرد نخبه در دهه ۱۹۶۰، به یک فعالیت ورزشی همگانی تبدیل شده است. کارگردان، با تحلیل جنبشهای اجتماعی و تغییرات فرهنگی آن دوره، به دنبال یافتن عوامل موثر بر این دگرگونی است.
یک سوء تفاهم عمدی باعث جدایی یک زوج میشود. مرد که سابق بر این معلم ورزش بود، با استفاده از یک راهکار قانونی غیرمنتظره، به عنوان دانشآموز معلم سابق خود (که نامزد سابقش است) در مدرسهای دخترانه ثبتنام میکند.
8 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 38 جایزه و نامزد دریافت 185 جایزه دیگر.
داستان حول محاصرهی صدها هزار سرباز بریتانیا، بلژیک، فرانسه و کانادا توسط ارتش آلمان میباشد. این نیروها در ساحل به دام افتادهاند و در حالی که پشت به دریا کردهاند و نیروهای دشمن هر لحظه نزدیکتر میشوند، مرگ خود را حتمی میبینند...