«هانري بولانژه» (لئو) پس از پانزده سال کار در يک شرکت، بي کار مي شود و تصميم مي گيرد خودکشي کند. او پس از بارها سعي و تلاش ناموفق، در نهايت در ازاي هزار پوند، قاتلي (کولي) را براي کشتن خود استخدام کند. در اين بين، با زن گل فروشي (کلارک) آشنا مي شود و فکر مي کند که زندگي اش تغيير کرده است. پس سعي مي کند قرارداد قتل را بر هم زند، ولي اين کوشش بي فايده است...
دهه ي 1950. «نورويل بارنز» (رابينز) مرد کندذهني اهل ايندياناست که با کوشش و تقلا، کاري در شرکت بزرگ هادساکر گير مي آورد. او پس از خودکشي رئيس شرکت با توطئه ي مشاور شرکت، «سيدني ج. ماسبرگر» (نيومن) به مقام رياست مي رسد. اما، برخلاف انتظار «ماسبرگر»، محصول جديد پيشنهادي «بارنز» - هولاهوپ - يکي از موفق ترين و پرفروش ترين محصولات شرکت از آب درمي آيد...
پابلو پیکاسو برای توسعه استعداد هنری خود بین مادرید ، اسپانیا و فرانسه ، به پاریس فرستاده می شود. هنوز برای رسیدن به شهرت فاصله زیادی وجود دارد و هنگامی که پیکاسو به آنجا می رسد ، او به سرعت می خواهد راهی برای رهایی از بدبختی پیدا کند....
یک مورخ در سال 2011 نمایشگاهی برگزار میکند تا زندگی 50 سال قبل را به تصویر بکشد. او از عکسها، فیلمها و سایر منابع تاریخی استفاده میکند تا زندگی در دهه 1960 را بازآفرینی کند...
هری با پسرش به روستای کوچک هارماکتو نقل مکان می کند که اساساً فقط از یک کلیسا، یک گورستان و یک مدرسه و تا آنجا که چشم کار می کند برف تشکیل شده است. او مجبور می شود همسرش را ترک کند و مسیر جدیدی در زندگی پیدا کند...
در یک جزیره، همسر آرایشگری با ایجاد یک روس.پ.ی.خ.انه غیرقانونی، دختر نوجوان خود را مورد سوء استفاده قرار میدهد. آرایشگر که از این موضوع ناراحت است، تصمیم میگیرد همسرش را به هنگام حضور مشتریان از بین ببرد.
آنترو با کاریتا درگیر می شود که به طور تصادفی باردار می شود. آنترو میخواهد کودک را سقط کند، اما کاریتا او را تهدید میکند که باجگیری میکند تا او را وادار به تشکیل خانواده کند...