میشل، نقاش ایتالیایی، با کنار گذاشتن زندگی ممتاز خود، توسط دوست دختر ثروتمندش مجبور شد به خانه ای جدید در تریست نقل مکان کند. اکنون او خود را در دنیایی جدید پر از همسایگان ولخرج و موقعیت های غیرمعمول می یابد که در نهایت ...
فرانک مارتین که متخصص در انتقال انواع محومله ها است، اینبار باید یک پسربچه ی ۶ ساله را به مدرسه ببرد و به خانه بیاورد. اما زمانی که این کودک به گروگان گرفته می شود، فرانک باید از مهارت های خاص خودش برای آزادی او استفاده کند...
سندباد: افسانه هفت دریا (به انگلیسی: Sinbad: Legend of the Seven Seas) نام پویانمایی محصول کمپانی دریمورکس (به انگلیسی: ) میباشد که به کارگردانی پاتریک گیلمور (به انگلیسی: Patrick Gilmore) و تیم جانسون (به انگلیسی: Tim Johnson) ساخته شده است. سَندباد که به گونه سنباد هم نوشته میشود در فارسی پهلوی به معنای نیروی اندیشه همچنین به معنی بادی است که از سوی رود سند بوزد. ولی جدا از این معنا سندباد بیشتر یک چهره داستانی کهن ایرانی است که از او به همراه لقب سندباد دریایی، سندباد دریانورد یا سندباد بحری نام برده شدهاست. داستان سندباد را از دوره ساسانی میدانند. این داستان در قصههای هزار و یکشب هم گنجانده شده و به میان عربها هم راه یافتهاست و اروپاییان آن را از ایشان گرفتهاند. داستان سندباد امروزه سوژهٔ چندین فیلم سینمایی و پویانمای (از جمله همین پویانمایی سندباد و افسانه هفت دریا) گوناگون در جهان شدهاست. داستان انیمیشن درباره سنباد (ملوان افسانه هفت دریا) است که از سوی خدای اریس، مامور به سرقت بردن کتاب صلح شده است. او باید در این حین به قلمروی خود رفته و دوست دوران کودکیاش ، شاهزاده پروتئوس را نجات دهد.
آلمان، سال ۱۷۹۶٫ «ویلهلم گریم» (دیمن) و «یاکوب گریم» (لجر) برادران حقه بازی هستندکه از این دهکده به آن دهکده سفر می کنند و به هرجا می رسند نمایش هایی به راه می اندازند و ادعا می کنند که با عالم غیب ارتباط دارند. سرانجام در دهکده ای به نام ماربادن، حاکم فرانسوی، «دلاتوم» (پرایس)، متوجه شیاد بودن برادرها می شود، ولی به جای تنبیه «برادران گریم» آن دو را روانه مأموریتی خطرناک می کند و …
یک مرد زخمی توسط یک ماهیگیر از آب گرفته میشود. او که حافظهاش را از دست داده، از مامورینی که قصد جانش را دارند می گریزد و سعی دارد خاطراتش را به یاد آورد.
یک تیم ناسازگار از عوامل خدمات ویژه بریتانیا به رهبری یک آمریکایی باید با لباس مبدل ، به یک کارخانه زنانه در برلین نفوذ کرده و دستگاه رمزگشایی را که جنگ را خاتمه می دهد ، برگرداند.
جسد یک دختر مدرسه ای در چمن زاری کشف شده بود. قاتل این دختر هیچ گاه پیدا نشد. اکنون چندین سال از این ماجرا گذشته است. مردی جوان به نام استفانو به این جزیره بازگشته و با برادرش، کشیش محلی، تجدید دیدار می کند...
ساباتا، استاد تنفگدار وارد شهر هابسونویل می شود. آنجا توسط شخصی بنام مکنتاک اداره می شود که از شهروندان مالیات می گیرد تا آیندهی شهر را بسازد. اما شاید او قصد فریب دادن مردم را دارد و کار دیگری با پول ها میکند…