این فیلم، داستانی جادهای دربارهی دو خواهر به نامهای مالگورزاتا (با بازی ماگدالنا سیلسکا) و لوچیا (با بازی مارتا نیِرادکیِویچ) است که رابطهی بسیار صمیمی و عمیقی با یکدیگر دارند. این فیلم، داستانی احساسی و تأثیرگذار را روایت میکند.
سال 1914. فیلیپک به عنوان شاگرد در یک کارخانه شراب سازی کار می کند. او که توسط مالک آنجا اخراج می شود، در لژیون هایی که در حال ایجاد هستند نام نویسی می کند. در کمیته استخدام، او با Jerzy Recki آشنا می شود که برای مبارزه از سوئیس خارج شده است . از آن به بعد آنها جدایی ناپذیر هستند...
پس از اینکه شریک تجاری او و نامزدش شرط میبندند که او نمیتواند عشق را پیدا کند، یک کارآفرین نامزد هر کاری را انجام میدهد تا ثابت کند اشتباه میکنند...
مردی به قتل می رسد، اما فرد مسئول از کشف و دستگیری خودداری می کند. چند سال بعد یک بازرس پلیس مظنون می شود که او شواهدی را در کتاب تازه منتشر شده ای با عنوان "آموک" پیدا کرده است....
نان روزانه ما تابلویی است با صفحه گسترده از جشنی که هضم آن همیشه آسان نیست - و همه ما در آن شرکت می کنیم. یک تجربه فیلم ناب، دقیق و سطح بالا که مخاطب را قادر می سازد ایده های خود را شکل دهد..
یک دختر جوان وحشی برای تامین زندگی خود از خانه والدینش فرار می کند و توجه مرد متاهلی را به خود جلب می کند که آماده است همسر و فرزندش را به خاطر او رها کند. اما ...
داستان با شوهر لوچا کرول در زیر تراموا آغاز می شود. او چهارمین پسرش را در کف آپارتمان جدیدشان به دنیا می آورد. همسایه ویکتور، یک روشنفکر کمونیست، با خانواده فقیر دوست می شود اما به زودی دستگیر و روانه زندان می شود. در طول جنگ، لوچا به سختی از دستگیری نازی ها در بازار سیاه فرار می کند...
گروهی از دانشجویان که در یک اتوبوس از خواب بیدار می شوند، دوره کارآموزی خود را در یک هتل دورافتاده آغاز می کنند. آیا آنها برای آنچه در پیش است آماده هستند؟..
طراح 37 ساله، شوهر خوشبخت مارتا (آگنیشکا وارچولسکا) و پدر آگنیشکا، به عنوان همکار به کنفرانس می رود. در آنجا او با یک موخرمایی جذاب (آنا پروس) آشنا می شود که به زودی دنیای آرام و شاد او را زیر و رو می کند...