هفت دلاور دوباره برگشته اند و این بار یک مکزیکی زورگوی دیگر بر دهکده فرمانروایی می کند تا اینکه آنها تصمیم می گیرند گروهی از مردان دلاور را جمع کرده و با انها مبارزه کنند فرماندهی این گروه باز هم برعهده یول براینر (کریس) است تا با این آشوبگران مبارزه کنند ...
1 مرتبه نامزدی جایزه .گلدن گلوب. همچنین دریافت 1 جایزه دیگر.
با عفو مشروط "داک مک کوی" موافقت شده است.در ازای این لطف کلانتر " بینون" از "مک کوی" می خواهد تا بانک دیگری را سرقت کتد.کلانتر قصد ندارد بعد از سرقت به او اجازه فرار بدهد.اما متوقف کردن "داک" مشکل بزرگی است...
برنده 1 جایزه گلدن گلوب. همچنین 1 جایزه و نامزد دریافت 4 جایزه دیگر.
کلانتر شهری کوچک و مرزی پسر مالک بزرگی را به جرم قتل بازداشت می کند، او مجبور است تا رسیدن سواره نظام متهم را در کلانتری شهر زندانی کند اما برادر و افراد مالک قصد دارند متهم را فراری دهند و به این منظور به شهر می آیند...
3 مرتبه نامزدی جایزه .اسکار. همچنین 3 جایزه و نامزد دریافت 5 جایزه دیگر.
پس از انقلاب مکزيک در سال 1917. »گرانت« (بلامي)، مزرعه دار ميليونر امريکايي، چهار حرفه اي به نام هاي »فاردن« (ماروين)، »دالوورت« (لنکستر)، »ارنگارت« (رايان) و »جيک« (استرود) را اجير مي کند تا همسر مکزيکي اش، »ماريا« (کارديناله) را که »راسا« (پالانس)، سر دسته ي راهزنان او را ربوده، نجات دهند.
برادران ایرلندی «مک منوس»، بعد از کشتن تصادفی افراد گروهی مافیایی، فکر می کنند از طرف خدا برگزیده شده اند، و تصمیم می گیرند اعضای مافیا را یکی پس از دیگری به قتل برسانند، اما در همین حین یک مامور فدرال نیز به تعقیب آن دو می پردازد.
هارولد و کومار یک روز صبح مثل همیشه صبحانه ی خود را به اتفاق خوردند و یک روز معمولی دیگر را شروع کردند. هارولد تصمیم خود را برای ازدواج با معشوقه اش گرفته و برای انجام این کار باید به آمستردام سفر کند البته به همراه دوستش کومار. ولی در هواپیما کومار را با یک تروریست اشتباه می گیرند و در نتیجه هارولد و او را دستگیر می کنند و به زندان می برند.
کلودیا تصمیم می گیرد برای یک زندگی بهتر به آمریکا مهاجرت کند ولی وقتی وارد خاک آمریکا می شود به جرم مدارک تقلبی دستگیر و به مکزیک برگردانده می شود. اما او دست بردار نیست و این بار می خواهد با یک باند قاچاق خطرناک وارد آمریکا شود و...
داستان فیلم در مورد Alex و Sergei است که عاشق یکدیگرند ولی Alex برای شغل جدیدش به Los Angeles میرود در حالی که Sergei رد بارسلونا میماند اما ادامه ی رابطه فقط از طریق تکنولوژی آنها را وارد چالش های جدیدی میکند
"بنجامین گارسیا" از ایالات متحده دیپورت می شود.پس از بازگشت به خانه او وارد تجارت مواد مخدر شده و برای اولین بار در زندگی اش به هر چیزی که می خواهد می رسد.اما به سرعت متوجه می شود زندگی تبهکارانه همیشه هم به او وفا نمی کند...
اتفاقی که ابتدا فکر می کنند یک دزدی بیشتر نیست، باعث میشود که پدر خانواده همه جای خانه را دوربین امنیتی نصب کند. اما آنها پی می برند که اتفاقاتی که در خانهشان رخ میدهد، شیطانیتر از آن چیزی که به نظر می رسد، هستند.