داستانی شبیه به فیلم کوتاه "برشهای کوتاه" (1993)، اما با بودجهای کمتر، در یک روز گرم ژوئنی در شهر بندری آنتورپ روایت میشود. ناتالی، شوکی برادرش، والتر دوست پسرش و لارا دوست دختر سابق او، فرمین نگهبان گالری، پل گارسین معلم فرانسوی ناراضی، چند جوان خوشگذران از شهر گنت و ویندمن مرموز، هرکدام به صورت جداگانه و بدون ارتباط ظاهری با هم، به انجام کارهای خود مشغول هستند.
فردریک پسر شادی است و به نظر می رسد که زندگی کاملی دارد. با این حال، همه چیز تغییر می کند زیرا زندگی فردریک از هم می پاشد که دوستش پیا ناگهان به او می گوید که قصد دارد او را به خاطر مرد دیگری ترک کند...
یک مرد قاتل برای کشتن یک رئیس اوباش استخدام می شود. پس از انجام این عمل، او و راننده اش توسط باندهای رقیب که به نیروها پیوستند، تحت تعقیب قرار می گیرند...
جان وین گیسی (مارک هولتون) قاتل سریالی واقعی، موضوع این درام بیوگرافی است. اگرچه گیسی یک مرد خانواده و صاحب کسب و کار مورد احترام است و حتی به عنوان یک دلقک مردم محلی را سرگرم می کند، اما او یک سرگرمی مرگبار را پنهان می کند...
سام رابرتز تصور میکرد که به تمام پرسشهای زندگی پاسخ داده است: هدف از زیستن، مفهوم عشق و نقشهای برای یک آینده بینقص. اما ورود چارلی به زندگیاش، همه چیز را دگرگون کرد.
هفت سرباز بازنشسته استخدام میشوند تا گروهی از کامیونهای سربازان آمریکایی را سرقت کنند، با ایده غلط که این کامیونها حاوی گنجینههای ثروتمندی هستند. آنها با موفقیت کامیونها را تسخیر میکنند، اما متوجه میشوند که درون آنها چیزی ارزشمند وجود ندارد. حالا یک ارتش از سربازان تمامخبره، خشن و علاوه بر این نژادپرست، به رهبری پیتر، به دنبال آنها هستند...
یک زن نقش یک راننده ماشین مسابقه را بازی می کند و خدمات خود را به سرویس مخفی ژاپن قرض می دهد. او به دنبال کارتلی از دوندگان مواد مخدر و انواع یاکوزاهای ژاپنی می رود...
یک زوج ماه عسل خود را در یک کابین در جزیره ای کوچک در وسط یک دریاچه جنگلی می گذرانند. نه برق و نه اتصال تلفن همراه وجود دارد. مرد شروع به رفتارهای عجیب و غریب می کند و به زن اجازه نمی دهد جزیره را ترک کند...
جیرو، یک یاکوزا جوان، و مامی، دختر یک دیپلمات، دو عاشق جوان از دنیاهای مختلف هستند. پس از ملاقات تصادفی، آنها به زودی زندگی مشترک جدیدی را کشف می کنند. اما. خانواده مامی انتخاب او را نمی پذیرند...
"شالو" مصمم است برای خود شغلی دست و پا کند به همین دلیل به کارخانه "خانا" رجوع می کند.او با پسر صاحب کارخانه "دو" برخورد کرده و تصور می کند او راننده است.آنها با لباس مبدل به کشاورزان فقیر کمک کرده و پس از مدتی عاشق یکدیگر می شوند...
سامورایی رونین ایبوکی سان وارد شهری می شود و مهارت های خود را به خانواده های متخاصم می فروشد. او عاشق اصطبل اسب زیبا می شود اما مانند همه قهرمانان نمی تواند بماند...