جائه وان وکیلی است که از قاتلان دفاع میکند. برادرش پزشکی است که همواره به بیمارانش بیشتر از خودش اهمیت میدهد. اتفاقی برای فرزندان نوجوانشان میافتد که باعث میشود هر دو برادر با وجدان خود روبرو شوند.
پس از اینکه برادرش خانه را ترک کرد، تاری به تنهایی برای نجات مادرش از دست پدر بدرفتارش تلاش کرد. تاری که از کودکی آسیب روحی دیده بود، تصمیم گرفت به همراه باسکارا به یک گروه حمایتی بپیوندد. آنها با گشودن قلبهایشان به دنبال رستگاری هستند.
عکاسی به نام حنافی برای رهایی از خستگی به روستایی دورافتاده سفر میکند و با کمک دختری محلی به نام رینای، هم با فرهنگ روستا آشنا میشود و هم رازی بزرگ را کشف میکند.
زندگی جیکوب با بستری شدن همسرش مایا در بیمارستان روانی به دلیل افسردگی حاد، دستخوش دگرگونی میشود. اکنون او در تنهایی با پسر شش سالهاش مواجه است. پسرش برای مقابله با این شرایط، دوستی خیالی خلق میکند و به ساختن دروازههای سنگی با او مشغول میشود.
مردی به گروه مخفیای میپیوندد که رهبران فراری یک رژیم را تعقیب میکنند. ماموریت او را به فرانسه میکشاند تا فراری سابق خود را برای یک رویارویی سرنوشتساز تعقیب کند.
هنگامی که خواهر بزرگتر شاهزاده بیا با فردی غیر از خاندان سلطنتی فرار میکند، او که تمام عمر خود را به دور از مسئولیتهای سلطنتی سپری کرده است، اکنون باید وارد عمل شده و به ازدواج برنامهریزیشده با شاهزادهای از یک قلمرو کوچک تن دهد.
داستان دختری دبیرستانی که با هدف آیدل شدن، با چالشها و موانع روبرو میشود و در این راه، ضمن دوستی با دیگر استعدادها، به درک عمیقتری از آرزوی خود میرسد.
این داستان، روایتگر سیر تحول تونی است. او که روزی برای فراگیری فنون بوکس به باشگاه الیوت، مردی که صاحب باشگاه ورزشی بود، مراجعه میکرد، اکنون به بانویی پیشگام در عرصه مدیریت بوکس بدل گشته و با بهرهگیری از آموزههای الیوت، پین را در مسیر مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی هدایت میکند.
وقتی دو دوست صمیمی که با هم یک برنامه آنلاین تاریخ با موضوع ترسناک را اجرا میکنند، تصمیم میگیرند یک قسمت درباره محل شکار جادوگران قرن هفدهم بسازند، به نظر میرسد که توسط نیروهای شیطانی ماوراء طبیعی مورد وحشت قرار میگیرند.
"مرگ در تعطیلات" داستان سه شخصیت را روایت می کند که به طور ناگهانی به "دوستان نیازمند" تبدیل می شوند. آنها با تمام وجود سعی می کنند تا رضایت یک زن سالخورده، تنها و ثروتمند به نام رودیکا را به دست آورند، به این امید که وارث ثروت او شوند.
در دهه ۱۹۵۰، هلبوی و یک مامور تازه کار از سازمان تحقیقات و دفاع پارانرمال (بی.پی.آر.دی) به منطقه کوهستانی آپالاچیها اعزام میشوند. در این ماموریت، آنها با یک جامعه دورافتاده مواجه میشوند که تحت سیطره جادوگران قرار دارد و توسط یک شیطان محلی شوم به نام "مرد خمیده" اداره میشود.
در آیندهای که هوا بسیار آلوده است، فردی که تغییرات ژنتیکی بر روی او انجام شده است، با مصرف یک دارو دچار جهشهای ژنتیکی میشود. او متوجه میشود که این جهشها میتوانند ناجی بشریت باشند.
رقصندهای به نام النا و مترجم زبان اشاره به نام داویداس با هم ملاقات میکنند و رابطهای عمیق و زیبا را شکل میدهند. با ورود به این رابطه جدید، آنها باید چگونگی ایجاد صمیمیت خاص خود را یاد بگیرند ...