پیر نوجوان ۱۳ سالهای است که پس از مرگ ناگهانی مادرش به مزرعه پدرش بازمیگردد. او که در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار میگیرد، در علاقه خود به اسکیتبورد پناه میگیرد. در این مسیر، با یک غریبه که خود نیز اسکیتباز سابق است، آشنا میشود. این دو نفر با کمک یکدیگر سعی در بازسازی زندگی خود دارند.
یوناتان، کارشناس ساعت، با یک کلاهبردار به نام اریک شریک میشود و شیفته زندگی او میگردد. وقتی سارقی به نام "جو" به سفارش اریک، پنج نقاشی را از موزهای در پاریس میدزدد، هر سه نفر درگیر اتفاقات خطرناکی میشوند. این داستان واقعی نشان میدهد که یک سرقت بزرگ کار افراد آماتور نیست.
چهار بازنشستهی پرشور اوقات خود را با حل کردن پروندههای قتل قدیمی برای سرگرمی میگذرانند، اما کارآگاهبازی آنها زمانی هیجانانگیز میشود که ناگهان با یک معمای جنایی واقعی روبرو میشوند.
روشهای پیشرو و انسانی فانون در بیمارستان بلیدا با انتقادهای زیادی روبهرو میشود. نوع رفتار دلسوزانه او با بیماران، خشم کارکنان را برمیانگیزد. در این میان، رمضان، یکی از اعضای جبهه آزادیبخش ملی (FLN)، فانون را جذب میکند. پس از آن، او و همسرش، جوزی، به مبارزات استقلال الجزایر میپیوندند.
بونی مرد جوانی است که به استفنی دل میبندد و آرزو دارد با او ازدواج کند. اما در این راه با مانعی عجیب و غریب روبهرو میشود: روح مادرِ از دنیا رفتهی استفنی، که از بونی خوشش نمیآید، همواره او را اذیت میکند و در پی جدایی آنهاست. بونی باید راهی برای کنار آمدن با این مشکل ماورایی پیدا کند تا بتواند به رابطهی خود با استفنی ادامه دهد.
داستان درباره ساکی (Saki) یه دختره که به همکلاسیش ماکوتو (Makoto) علاقهشو نشون میده، اما بعد میفهمه ماکوتو در واقع پسره. این موضوع اصلاً روی احساسات ساکی اثر نمیذاره و همچنان دنبال اینه که دل ماکوتو رو ببره. از اون طرف، ریوجی (Ryuji)، دوست قدیمی ماکوتو، هم پیداش میشه و معلومه که اونم دلش پیش ماکوتو گیر کرده.
ورود یک توله سگ به زندگی نانا، پیرمردی بازنشسته و لجوج، باعث میشود که او و آدیما، طراح گرافیک، وارد ماجراهای غیرمنتظرهای شوند. در این میان، نیل، نوه آدیما، به آنها کمک میکند تا نیازهای افراد مسن مجرد را بهتر بشناسند.
سوزان پس از یک تصادف رانندگی، حضانت سه فرزندش را از دست میدهد. او چارهای جز این ندارد که به دنبال درمان در یک مرکز ترک الکل برود. به محض ورود، با آلیس و دایان، دو زن با شخصیتهای قوی، آشنا میشود. دنیس، یک مربی ورزشی، تلاش میکند آنها را برای یک هدف مشترک دور هم جمع کند: شرکت در رالی صحرای مراکش. او به صبر و مهارتهای آموزشی زیادی نیاز دارد تا این تیم بعید را برای رسیدن به هدفشان آماده کند.
در آیندهای نزدیک، مکس و دخترش رباتهای سرقتی را در بازار سیاه میفروشند. بعد از آخرین نقشهشان، مکس حضانت دخترش را از دست میدهد و مجبور میشود به آخرین رباتی که دزدیده، یعنی T-O، تکیه کند. T-O آماده است تا برای کمک به او هر کاری انجام دهد.
جوانی که در گذشته سرشار از کینه و انتقام بود، پس از رویارویی با فساد حاکم بر روستای خود، متحول شده و به یک رهبر معنوی تبدیل میشود. او با غلبه بر مشکلات درونی و ایستادگی در برابر ظلم سازمانیافته، کشاورزان را در مسیر مبارزه برای رسیدن به عدالت هدایت میکند.
یک خانواده از طبقهی متوسط در حالی که برای رسیدن به رویای خود برای خانهدار شدن در شهر شلوغ تلاش میکنند، با موانع مالی و مشکلات شخصی دست و پنجه نرم میکنند.
یک موزیسین جوان به نام رومی، به دنبال حقیقت در مورد نور بیگم، چهره گوشهنشین و نماد موسیقی کشمیری است. نور که زمانی اولین خواننده زن رادیوی این منطقه با نام «زبا» بود، با سفر خود از سکوت به ترانه، موانع اجتماعی را در هم شکست. همانطور که رومی گذشته او را کشف میکند، «آهنگهای بهشت» میراثی از سرپیچی، انعطافپذیری و قدرت صدایی را آشکار میسازد که از فراموش شدن سر باز زد.
رویداد کشتی حرفهای NXT Heatwave 2025، که توسط شرکت WWE تولید شده است، در تاریخ یکشنبه، ۲۴ آگوست ۲۰۲۵، در تالار یادبود لاول واقع در ماساچوست به صورت زنده پخش شد.
یک پلیس مخفی برای نابودی یک باند تبهکار به سریلانکا میرود و در آنجا متوجه میشود که رهبر این گروه برادرش است. این موقعیت او را با یک درگیری اخلاقی بین وظیفه و خانواده روبهرو میکند.
دفتر نقاشی دختری در یک برکه میافتد و نقاشیهای او زنده میشوند و شهر را پر از هرج و مرج میکنند. خانوادهی او باید با هم متحد شوند تا این موجودات را که ناخواسته خلق کردهاند، متوقف کنند.
اولین سفر عاشقانه آیریس و آیزاک به عنوان یک زوج با مشکلاتی روبرو میشود. آیریس با این باور که آیزاک همان مرد رویایی اوست و تنها دچار سردرگمی شده، دست به کارهای بهشدت غیرمعقول و مضحکی میزند تا ثابت کند سرنوشت آنها را برای هم قرار داده است.
دختری که برای مرگ نشانهگذاری شده، باید برای زنده ماندن بجنگد و دزدی کند، و از ترسناکترین مردی که میشناسد - پدرش - یاد بگیرد. اقتباسی از رمان برنده جایزه جردن هارپر.