داستان سه روز پر از لحظات خندهدار و غمانگیز از زندگی مردی ناپخته را روایت میکند که در مناطق تپهای شمال شرقی ترکیه، مشغول آمادهسازی مراسم خاکسپاری پدرش است.
جوزف و سونیا پسرشان را با هم بزرگ میکنند. جوزف که کارگردان فیلم است، علاوه بر ایده فیلم جدیدش، با مشکلات رابطه قبلیاش نیز دست و پنجه نرم میکند. سونیا نیز از افسردگی رنج میبرد و در بیمارستان بستری میشود. حال جوزف باید بین وظایف روزانه و اهداف هنریاش تعادل برقرار کند.
در حالی که نازیها به تلاش خود برای ساخت سربازان برتر ادامه میدهند، یک سرباز آمریکایی و یک دختر جوان با نفوذ به مناطق اشغالی، نقشههای آنها برای تسلط بر جهان را نقش بر آب میکنند.
ناتاشا، مادری جوان و تنها، برای تأمین زندگی خود و پسر هشت سالهاش، در یک رستوران فست فود کار میکند. او که میان آرزوی استقلال و رفاهی که مادرش، ایرن، پیوسته برایشان فراهم میسازد، سرگردان است، احساس میکند در دام افتادهاست.
داستان دو خواهر دوقلو، سایلی و سانیکا است. سایلی به دلیل نابینایی خودکشی میکند. سانیکا برای کشف دلیل خودکشی خواهرش به دهرادون میرود، اما در این راه شوهرش را از دست میدهد و خودش نیز نابینا میشود. پس از عمل چشم، داستان معمایی و هیجانانگیز میشود.
زوجی که با نابودی قریب الوقوع ناشی از یک سیارک نابودگر سیاره روبرو هستند، به تپه های تنسی فرار می کنند تا آخرین روزهای خود را با هم بگذرانند - اما فروپاشی آشفته جامعه برنامه های آرام آنها را مختل می کند.
در این رویداد که هر سال برگزار می شود، سگ های پناهگاه در یک برنامه مخصوص برای دریافت جوایز گوناگون با هم "رقابت" می کنند. هدف از این برنامه، ترغیب مردم به سرپرستی این حیوانات است.
هانا وارد یک چت روم آنلاین میشود و در آنجا با پسری آشنا میشود که خیلی زود دلباختهاش میشود. اما این آشنایی به سرعت از یک رابطهی خوب به یک رابطهی وحشتناک تبدیل میشود.
هانا و ساموئل که اهل استکهلم هستند، قصد دارند مراسم عروسیشان را به صورت خصوصی و در حومه شهر گوتلند برگزار کنند، اما دخالتهای خانواده و دوستان، برنامههایشان را به هم میزند.
فیلم انیمیشنی درباره درخت کریسمس مورد علاقه بابانوئل که بعد از کریسمس دزدیده میشود و ماجرای بزرگ چهار تا از بهترینelfهایی که برای پس گرفتن آن تلاش میکنند.
جوی و اتان پس از تلاشهای بسیار برای حفظ عشق خود در برابر گذر زمان، دوری مسافت و همهگیری جهانی که موجب جداییشان شده بود، بار دیگر در کانادا با یکدیگر دیدار میکنند. اما این ملاقات، آنها را با حقیقتی تلخ روبرو میسازد: هر دوی آنها به طور جداگانه تغییرات بسیاری کردهاند.
وقتی جین در کلاس نهایی دانشگاهش مردود میشود، به خانه والدینش در کنار دریاچه برمیگردد و در آنجا با ضربه روحی گیجکنندهای که سال آخر تحصیلش را از مسیر خارج کرده بود، کنار میآید.
در آستانه بهار، شهر منتظر پیش بینی "دیو" جونده درباره پایان زمستان است. اما "دیو" خوابی آخرالزمانی می بیند و برای نجات دنیا با دوستش "چستر" همراه می شود و در این راه با شخصیت های مختلفی روبرو می شوند.