بیش از ۱۰۰ سال است که سینمای هالیوود «شرور» نهایی - سرخپوستان، همانطور که در فیلمهای وسترن اولیه به آنها برچسب زده میشد - را خلق کرده است. وسترن که تقریباً منحصراً به این ژانر محدود شده بود، به وسیلهای برای نژادپرستی آمریکایی تبدیل شد و نسلکشیای را که ایالات متحده بر اساس آن ساخته شده بود، پنهان کرد.
در دهه ۱۹۲۰ میلادی، در ایالت اکلاهمای آمریکا، در زمینهای قبیله اوساژ نفت کشف شد. این کشف باعث ثروتمند شدن بسیاری از اعضای این قبیله بومی شد. اما مدتی بعد، قتلهای سریالی اعضای قبیله اوساژ آغاز شد. تا اینکه FBI برای حل این معما وارد عمل شد.
دو برادر شیطان صفت، وندل و وایلد (کیگان-مایکل کی و جوردن پیل)، از کَت الیوت ۱۳ ساله (لیریک راس) کمک میگیرند تا آنها را به سرزمین زندهها احضار کنند....
فیلم داستان یک مامور پلیس را روایت میکند که قصد دارد به کمک یک مرد محلی متخصص در پیدا کردن رد افراد ، پروندهی یک قتل که در سرزمینهای بومی سرخپوستان اتفاق افتاده است را به سرانجام برساند...
چه می شد اگر فکر می کردید همه اتفاقات گذشته را خواب دیده اید ، اما تازه می فهمید که همان خواب هم واقعی است . داستانی برای گذشتن از دستگاهی که شما را در یک حلقه می اندازد . نمی توانید از ان خارج شوید ، چگونه باید از ARQ خارج شوید ، چگونه می توانید باور کنید که این خواب است یا..
داستان درمورد Eden یک دختر جوان کره ای-آمریکایی هست که توسط قاچاقچیان ربوده می شود و او را مجبور به انجام کارهای غیراخلاقی می کنند Eden برای اینکه زنده بماند مجبور به قبول درخواست ان ها می شود و …
یک نوجوان پریشان به همراه پدرش در یک شهر کوچک زندگی می کند تا درباره انتخاب های مشکوک خود فکر کند. اما او با همسر جدید پدرش که باردار است درگیر می شود...
یک سرخپوست پیر و نوه 16 ساله اش در حال رانندگی به سمت داکوتای جنوبی هستند، در طول راه پدربزرگ برای نوه اش داستان ها و افسانه هایی از سرخپوستان قدیم را تعریف میکند و...
"آنی" به یک شهر شلوغ سفر می کند ، جایی که خود را برای هر اتفاقی در برابره همسرش آماده کرده است ، اما "آنی" هرگز نمی پنداشت که این عشق تبدیل به جنون شود ...
جوان سرخپوست "توماس" عینک بزرگ به چشم زده و داستانهایی را تعریف می کند که هیچکس علاقه ای به شنیدنش ندارد. پدر و مادر او در یک آتشسوزی کشته شده اند و "آرنولد" او را نجات داده است. پس از مرگ "آرنولد" او به همراه پسر او "ویکتور" تصمیم می گیرند بقایای او را به خانه بازگردانند و...
«سرهنگ ویلیام لودلو» (هاپکینز) که از ارتش و جنگ و کشتار سرخ پوستان متنفر است، در املاک خود در مونتانا یک امپراتوری خانوادگی تشکیل داده و با سه پسرش، «آلفرد» (کویین)، «تریستان» (پیت) و «ساموئل» (تامس) زندگی می کند. با شروع جنگ جهانی اول، «ساموئل» در کانادا به ارتش می پیوندد. دو برادر دیگر نیز همین کار را می کنند. اما هر سه به یک اندازه خوش شانس نیستند تا به خانه بازگردند و …
یک جوان سرخپوست، که توسط زوجی ثروتمند یهودی در بورلی هیلز پذیرفته شده ، با ریشه های فرهنگی خود ارتباط برقرار می کند تا بتواند راز یک معما را حل کند ...
در اواسط قرن هفدهم، پدر لافورگ، كشيش ژزوئيت فرانسوي براي ترويج مسيحيت ميان سرخپوستان هورون، به همراه مرد جواني به نام "دانيل" و گروه كوچكي از سرخپوستان هورون كه چومينا رياست آن را به عهده دارد، به سوي محل سكونت قبايل هورون رهسپار مي شود. در ميان راه، "چومينا" روياي عجيبي مي بيند كه در آن كلاغ سياهي، چشمان او را از حدقه بيرون مي آورد. سرخپوستان كه از اين رويا وحشت كرده اند و از بهشتي كه پدر لافورگ براي آنها توصيف كرده، دلسرد مي شوند و او را تنها مي گذارند و به راه خود مي روند...
کوین کاستنر در نقش یک سرباز آمریکایی بعد از شرکت در جنگ و نشان دادن شجاعت خود جایی را برای سکونت دور از مردم انتخاب میکند، به مرور زمان با سرخپوستها ارتباط برقرار میکند و عامل این ارتباط هم زنی سفیدپوست است که چند سرخ پوست خشن در زمان کودکی پدر و مادرش را به قتل رساندند و حال وضعیت روانی مناسبی ندارد...
مایا لوپز باید با گذشتهاش روبرو شود، دوباره با ریشههای بومی آمریکاییاش ارتباط برقرار کند و اگر امیدی به پیشرفت داشته باشد، معنای خانواده و جامعه را بپذیرد.
در دنیایی مملو از خدایان عجیب و غریب و هیولاهای اساطیر ژاپنی، یکی از دختران آزاده این موجود، اوناری، مصمم است که ردپای قهرمانان قدرتمند علم و دانش را دنبال کند، اما قدرت های منحصر به فرد او هنوز آشکار نشده است. آیا او برای محافظت از دهکده صلح آمیز خود در برابر حضور متجاوز "آنی" مرموز که خدایان را تهدید می کند، آنچه لازم است را دارد؟
به دنبال بازرس ارشد آرماند گاماچه در حالی که پروندههایی را در زیر سطح روستای کبک، سه کاج بررسی میکند، اسرار مدفون را پیدا میکند و با چند ارواح خودش روبرو میشود.
در آینده ای دور از انتظار، نسل بشر قدرت بینایی خود را از دست داده اند و جامعه باید راهی جدید برای ساختن، تعامل با یکدیگر، شکار و بقا پیدا کند. همه اینها زمانی که دوقلوهایی به دنیا می آیند که قدرت بینایی دارند تغییر می کند.
داستانِ این سریال مربوط به پزشک زنی با نام مایکلا کوئین است که نقش آن را جین سیمور بازی میکند. مایکلا پس از گرفتن تحصیلات پزشکی در بوستون به دهکدهای در کلورادو میرود و در آنجا به معالجه بیماران میپردازد در همین حین با خانوادهای صمیمی میشود پس از مدتی مادر آن خانواده بر اثر بیماری در معرض مرگ قرار میگیرد و در اواخر عمرش سه فرزندش را به مایکلا می سپارد تا از آنها مراقبت کند.