مسابقه تفریحی بیسبال مردان بزرگسال در آخرین روز فعالیت زمین بازی محبوبشان، پیش از آنکه تخریب شود، به دورهای اضافی کشید. با غروب آفتاب که نمادی از پایان یک دوران بود، حس شوخطبعی و نوستالژی در هم آمیخت.
یک زوج جدا شده که برای دستگیریشان جایزه تعیین شده است، برای نجات جان خود و پسرشان، مجبور به فرار از دست کارفرمای پیشینشان میشوند؛ کارفرمایی که یک گروه از نیروهای ویژه پنهانی را برای نابودی آنها اعزام کرده است.
الیوت و ریدلی، پدر و دختری هستند که در حال رانندگی، به طور تصادفی با یک تک شاخ برخورد میکنند. آنها تصمیم میگیرند تک شاخ را به یک استراحتگاه دور افتاده در دل طبیعت ببرند. این استراحتگاه متعلق به یک مدیر عامل ثروتمند شرکت داروسازی است.
دو دختر ناپدید میشوند. پلیس تازهکار، پل شارتیه، به یک واحد مخفی که یک مجرم را تعقیب میکنند، میپیوندد. پس از اینکه این عملیات با شکست مواجه میشود، شارتیه که از محدودیتهای قانونی ناامید شده، شخصاً به دنبال مجرمان میرود.
کتی برای کمک به برادرش دن و نامزدش لوسیانا به پرو سفر میکند تا دن در ماچو پیچو از لوسیانا خواستگاری کند و برای این کار به کمک کتی برای صحبت با پدر لوسیانا نیاز دارد. اما ورود ناگهانی کارلوس، دوست لوسیانا، تمام نقشههای دن را به هم میریزد.
جک جانسون، مأمور سابق نیروهای ویژه، با استناد به قانون «دفاع از خود»، انتقام قتل همسرش را از خانواده یک تبهکار محلی میگیرد که به درگیری شدید و نبردی نهایی منجر میشود.
این فیلم ادای احترامی است به فیلم «آروارهها» (محصول سال ۱۹۷۵ میلادی)؛ همان فیلمی که جرقهی علاقهای پایدار و عمیق را نسبت به درندهترین شکارچی اقیانوس - که غالباً نیز مورد سوءتفاهم قرار گرفته - در اذهان عمومی روشن ساخت.
تامی سیباک، ستاره سابق یوروویژن دانمارک، پس از کنار گذاشته شدن، برای ساختن آخرین آهنگش تلاش میکند. او با الهام از خانوادهاش، درگیر جاهطلبی میشود، زیرا این آهنگ آخرین شانس او برای بازگشت به دوران اوج است.
دو برادر دوقلو که میخواهند زندگی پر دردسر خود را پشت سر بگذارند، به شهر زادگاهشان بازمیگردند تا دوباره شروع کنند. اما متوجه میشوند که شرارت بزرگتری در انتظار بازگشت آنهاست.
دان کی، مردی که در محله لیتل ایتالی زندگی میکند، خودش را یک رئیس مافیا تصور میکند و میخواهد کنترل محله را در دست بگیرد. اما با بازگشت یک خلافکار خطرناک، رویاهای دان کی به واقعیت تبدیل میشوند و او وارد یک جنگ قدرت میشود.
بووی که پس از نقشآفرینی برجستهاش در فیلمی هراسانگیز با مضمون دلقکهای قاتل به شهرت چشمگیری دست یافته بود، اکنون خود را در چنگال هواداری روانپریش اسیر مییابد؛ هواداری که با وسواس تمام در پی بازآفرینی وقایع خونین فیلم در دنیای واقعی است.
یک جنگیر زبده، در حالی که مشغول انجام یک مراسم جنگیری غیرمجاز بر روی پدر خود است، گمان میبرد که موجودی که با آن در نبرد است، احتمالاً یک موجود مقدس و شاید حتی خداوند باشد.
گروهی از دوستان در یک حلقهٔ زمانی گرفتار شدهاند. در این حلقه، دشمنانی مرموز آنها را به طرز وحشیانهای میکشند. آنها باید تا سپیدهدم زنده بمانند تا بتوانند از این حلقهٔ زمانی فرار کنند.
خاویر، دانشآموز باهوش سال آخر دبیرستان، پس از تجربهی زورگویی، به قدرتهای ماورایی دست پیدا میکند. او اکنون وظیفه دارد با استفاده از این تواناییها، جلوی یک قاتل زنجیرهای مرموز را که همکلاسیهایش را به قتل میرساند، بگیرد.
هنگامی که یک دختر پانزده ساله برای رهایی از دست دوست پسر الکلی و آزارهای مادرش، فریب مردی را میخورد که در فضای مجازی با او آشنا شده و در دام قاچاق گرفتار میشود، باید برای بازگشت نزد کسانی که دوستش دارند، دریابد که عشق واقعی چه تفاوتی با فریبکاری دارد.
در سال ۱۹۹۹، یک زرگر به زادگاهش بازمیگردد. این بازگشت خاطرات عشق تابستانی او را با یک خیاط که ۲۵ سال پیش اتفاق افتاده بود، زنده میکند. با وجود اختلاف سنی بین آنها، زرگر سوگند یاد میکند که داستان عشقشان را بازنویسی کند، اما پس از بازگشت برای یافتن خیاط با مشکل مواجه میشود.
داستان، روایتگر تلاش گروهی از جنایتکاران و ساموراییها برای دفاع از یک قلعه در جریان جنگ بوشین است که به دلیل تضاد منافع میان سه نیروی متخاصم، در موقعیتی دشوار قرار گرفتهاند.